ابزار رايگان وبلاگ

پایگاه فیلم های سینمایی




پایگاه فیلم های سینمایی


موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 78
بازدید کل : 87972
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

» تصاویر فیلم Battle - Los Angeles

 

برای بزرگنمایی روی عکس ها کلیک کنید



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Godfather 1972



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» One Flew Over The Cuckoo's Nest 1975



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» Inception 2010



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Town 2010

The Town فیلم جدید بن افلک در مقام کارگردان است. فیلمی که ماوقع آن در حومه بوستون می‌گذرد. شهر کوچکی به نام "چارلزتاون" که طبق نریشن ابتدایی فیلم آمار بالایی از سرقت بانک را به خود اختصاص داده است. داستان گروه 4 نفری که اقدام به سرقت بانکها می‌کنند. بن افلک در نقش "داگ" مغز متفکر گروه است. در نقطه مقابل‌ش جرمی رنر در نقش "جیمز" یک تبهکار بی‌مغز و عملگرا است. این دو به همراه دو عضو دیگر گروه که یکی راننده و دیگر متخصص کار با سیستمهای دوربین و آلارم است این گروه 4 نفره را تشکیل می‌دهند. علاوه بر تم اصلی سرقت بانک داستانهای موازی دیگری در جریان است. از جمله رابطه عاشقانه بن افلک با "کلر" که مدیر بانکی است که مورد سرقت گروه قرار می‌گیرد؛ همین‌طور رابطه داگ با پدرش، جیمز و خواهر جیمز دقایقی از فیلم را به خود اختصاص می‌دهد. 

در نگاه اول به نظر می‌رسد با یکی از فیلمهای تولید انبوه هالیوود روبرو هستیم. فیلمی با استفاده از فرمولهای قدیمی. سرقت بانک، تعقیب و گریز و رابطه عاشقانه. فرمولی که حداقل در گیشه بسیاری از اوقات جواب داده است. اما در واقع "the town" از آن دسته فیلمها است که با استفاده از همین فرمولها روی آن خط باریک حرکت می‌کند و در نهایت با چشم‌پوشی از سوراخهای معدود موجود در فیلم‌نامه به سلامت به مقصد می‌رسد. فیلمی که شاید اگر ترس از شکست در گیشه نبود می‌توانست صحنه‌های حذفی‌اش بیشتر مربوط به اکشن فیلم باشد تا روابط بین شخصیتها. -گویا فیلم در برداشت اول 4 ساعت بوده است که به اصرار کمپانی به حدود 2 ساعت کاهش پیدا کرده و در نسخه‌های خانگی قرار است نسخه کامل همراه فیلم عرضه شود

این واقعیت غیرقابل کتمان است که ژانر سرقت و بانک زدن و تعقیب و گریز همیشه جذابیتهای پنهان و پیدای خودش را دارد. در این راستا اگر فیلم بتواند از تحمیق بیننده اجتناب کند و ریتم‌ش را حفظ کند در پایان تماشاچی را راضی از پای فیلم بلند می‌کند. کاری که افلک با موفقیت به انجام رسانیده است خلق آدمهایی است که نه سفید سفیدند نه سیاهِ سیاه. آدمهای خاکستری. آدمهایی که می‌توانند سارق باشند ولی عاشق باشند. آدمهایی که از کشتن ابا ندارند اما رفاقت و فداکاری می‌دانند. آدمهای واقعی نه یک تصویر fake از شخصیتهایی که صرفا بر اساس نقش‌شان در فیلمها قضاوت می‌شوند.

عتصر واقعی بودن کلید برنده فیلم است. همان قدر که در دنیا سارق باهوش وجود دارد پلیس احمق هم وجود دارد. همان قدر که در دنیا عدالت جاری می‌شود، بی‌عدالتی نیز در جریان است. آدمهای خوب لزوما رسنگار نمی‌شوند و آدمهای بد لزوما به قهقرا نمی‌روند. کاری که هالیوود در سالهای اخیر به آن دست زده است قابل ستایش است. زدودن این تصویر که الزاما فیلم باید با نتیجه‌گیری اخلاقی برای بیننده تمام شود؛ که سنتهای اخلاقی باید ستایش شوند. حق به حق‌دار می‌رسد و بدمن ها به سزای اعمالشان می‌رسند. همان الگویی که یک عادت شده است. یک توافق نانوشته حتی بی دستورالعمل و توصیه و مجوز پخش.

برگ برنده دیگر فیلم آنحا است که می‌تواند ریتم خویش را در بیشتر جریان فیلم حفظ کند. صحنه‌‌های سرقت به خوبی درآمده است و در کنار همه اینها جرمی رنر بازی درخشانی ایفا می‌کند. رنر که با بازی در "هرت لاکر" بلیط شانس‌اش برنده شد امروز دیگر در هالیوود چهره شناخته شده‌ای است. اینجا هم کاملا در نقش یک بزن بهادر افسار گسیخته می‌درخشد و یکی از عوامل موثر در درآمدن فیلم است.

شاید بعد از تماشای فیلم باز هم به این نتیجه برسیم که استفاده از فرمولهای تکراری با اتکا به یک داستان خوب و عنصر واقعی بودن،‌ همیشه جواب می‌دهد. نتیجه می‌تواند یک فیلم جمع و جور باشد که بدون ادعای خاصی بیننده را سرگرم می‌کند و لزوما به شعور بیننده توهین نمی‌کند. فیلم در 5 رشته کاندید جایزه از سوی انجمن منتقدان و برای نقش مکمل (جرمی رنر)  کاندید گلدن گلوب می‌باشد



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقد و بررسی فیلم The Avengers

انتقام جویان : The Avengers

کارگردان : Joss Whedon

نویسنده : Zak Penn ، Joss Whedon

بازیگران :

Robert Downey Jr....Tony Stark / Iron Man

Chris Evans...Steve Rogers / Captain America

Mark Ruffalo...Bruce Banner / The Hulk

Chris Hemsworth...Thor

Scarlett Johansson ...Natasha Romanoff / Black Widow

Jeremy Renner...Clint Barton / Hawkeye

Tom Hiddleston...Loki

Clark Gregg...Agent Phil Coulson

Cobie Smulders ...Agent Maria Hill

Samuel L. Jackson...Nick Fury

Gwyneth Paltrow...Pepper Potts

و...

ژانر : اکشن

درجه سنی : PG-13 ( مناسب برای افراد بالای 13 سال )

زمان : 142 دقیقه

کمپانی مارول و داستان قهرمان های رنگارنگش سالهاست که میهمان خانه های مردم هست بطوریکه تقریباً امکان ندارد کسی را در جهان بیابید که نامی از قهرمان های این کمپانی نشنیده باشد. این قهرمان ها با دلاوری ها و قدرت هایی که در کتابهایشان از آنها نام برده شده، می توانند هر دشمنی را از پای درآورند و جهان را از شر بدی ها خلاص کنند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و صاحبان قلم، به دلیل آنکه تاریخ کشور آمریکا فاقد قهرمان واقعی بوده ( کسی که بتوان او را قهرمان ملی توصیف کرد) ، تصمیم بر این گرفته شد تا چنین قهرمان تخیلی به مردم معرفی شوند و چنان بر روی آنها تبلیغ شود تا روزی تبدیل به یکی از اجزای لاینفک زندگی مردم آمریکا شود که باید گفت در این راه کاملاً هم موفق بوده اند. امروز بعد از گذشت بیش از نیم قرن از پیدایش این قهرمان ها شاهد هستیم که فرهنگ قهرمان پروری به خوبی در جامعه آمریکا نهادینه شده و بیشتر مردم این کشور کماکان علاقه مند هستند تا شنل بر تن کنند و به نجات دنیا بشتابند!

اما در دهه ی نخست قرن بیست و یکم بود که شاهد ورود پر قدرت قهرمانان کتابهای کمیک مصور بر پرده سینماها بودیم. مرد عنکبوتی، سوپرمن و بتمن از جمله شخصیت هایی بودند که ورودشان بر پرده سینماها موفقیت آمیز بود و تهیه کنندگان هم با سود فراوانی که از فروش این فیلمها بدست آورده بودند، با مارول به مذاکره پرداختند تا بتوانند امتیاز شخصیت های دیگر این کمپانی را برای تبدیل به نسخه سینمایی خریداری کنند. اما بین یکی از مهمترین شخصیت هایی که گمانه زنی ها درباره محبوبیت آن هر روز بیشتر می شد، تونی استارک یا همان مرد آهنی بود. این شخصیت از آن جهت که نسبت به اَبَر قهرمانان دیگر ، اندکی ناشناخته تر بود ( مخصوصاً برای مردم دیگر نقاط جهان)، مارول مردد بود تا امتیاز ساخت فیلم از روی این شخصیت را صادر کند اما در نهایت با مذاکرات فراوانی که انجام شد بالاخره مارول کوتاه آمد و فیلم « مرد آهنی/ Iron Man » ساخته و روانه سینماها شد و استقبال بسیار خوبی هم از آن بعمل آمد. این استقبال خوب سبب شد تا تهیه کنندگان به این فکر بیفتند که گروه " انتقام جویان " که شامل تعدادی از قهرمانان می شود را با هم در یک فیلم گرد هم آورند. اما این پیشنهاد با مخالفت مارول مواجه شد چراکه آنها معتقد بودند به جز مرد آهنی و هالک ، دیگر قهرمان ها هنوز برای مخاطبان سینما به درستی معرفی نشده و بهتر هست که ابتدا برای هرکدام از آنها فیلمی جداگانه ساخته شود و بعد از آشنا شدن تماشاگران با آنها و همچنین بازخورد فیلمهایشان، این گروه را در یک فیلم دور یکدیگر جمع کرد و همینطور هم شد. در سالهای گذشته و به فاصله کوتاهی از یکدیگر ، شخصیت هایی نظیر کاپیتان آمریکاو ثور به سرعت وارد سینماها شده و صاحب فیلمی اختصاصی برای خود شدند؛ در این بین قهرمانان کوچکتری نظیر " بیوه سیاه پوش " هم در قسمت دوم « مرد آهنی » به اختصار معرفی شد تا ذهنیت تماشاگر برای تماشای فیلم « انتقام جویان/ The Avengers » کاملاً آماده شود.حالا بعد از گذشت 7 سال از اولین صحبت ها درباره ساخته شدن این فیلم، « انتقام جویان » به نمایش عمومی درآمده و انتظار می رود تا بتواند به فروش بسیار چشمگیری در گیشه سینماها دست پیدا کند. 

احتمالاً بسیاری از شماها با شخصیت های معروفی که در این فیلم با آنها سر و کار خواهید داشت آشنا هستید اما برای کسانی که با این قهرمان ها آشنایی ندارند :

تونی استارک- مرد آهنی : فردی ثروتمند، خوش گذران، به شدت باهوش و مخترعی بی نظیر که از بدو پیدایش در داستانهای کمیک مصور، در حال اختراع و تغییر ایجاد کردن در زره شخصی اش بوده! تونی یک آدم معمولی است و هیچ قدرت ذاتی ندارد اما با ساخت یک لباس فوق العاده قدرتمند و خاص و قرار گرفتن در داخل آن، تبدیل به قهرمانی می شود که کمتر کسی می تواند در مقابلش مقاومت کند. اوج دوران محبوبیت شخصیت مرد آهنی در دهه ی 60 میلادی یعنی زمانی که تکنولوژی رفته رفته در حال رسوخ به زندگی مردم عادی بود شکل گرفت. در این دوران مرد آهنی نماد زندگی مدرن و مبارزه با زندگی سنتی بود اما همین شخصیت با افول تکنولوژی و درک بشر از اینکه این تکنولوژی چندان هم بی دردسر نیست، در دهه ی 80 تنزل پیدا کرد و عالم مستی را پیش گرفت!

استیو راجرز – کاپیتان آمریکا : این شخصیت را می توان قدیمی ترین قهرمان داستانهای مصور معرفی کرد. کاپیتان آمریکا همانطور که از ظاهرش پیداست، یکی آمریکایی به تمام معناست و مردم آمریکا هم عاشقانه او را دوست دارند.یکی از نکات جالب اما عجیب درباره این شخصیت این است که بخش زیادی از درآمد حاصل از فروش کتابهای مصوری که براساس شخصیت او به نگارش درآمده، در زمان جنگ جهانی دوم صرف عملیات های نظامی آمریکا شد! کاپیتان آمریکا هم به مانند تونی استارک قدرت ذاتی خارق العاده ای ندارد اما بر روی او آزمایشاتی انجام شده که نتیجه اش افزایش میزان کارایی بدن او بوده. وی به هنرهای رزمی تسلط دارد و با استراتژی های جنگی هم آشنایی کامل دارد؛ این را هم اضافه کنم که یک سپر آمریکایی ( باید ببینید تا متوجه شوید! ) هم دارد که همه کاری برایش انجام می دهد! این شخصیت همانطور که گفتم یه یک وطن پرست کامل است و در برهه های مختلف تاریخ آمریکا در کنار مردم این کشور بود. نکته جالب درباره او این است که در یکی از کتابها مدتی با یک همجنس خواه دوست بوده!

بروس بنر – هالک : این شخصیت در هیچ زمان به محبوبی دیگر قهرمان ها نبوده و دلیلش هم ظاهر نه چندان مهربانش است! هالک تا مدتها به دلیل عدم محبوبیت، صاحب عنوان اختصاصی نمی شد تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند او را هم صاحب داستانی اختصاصی کنند اما این هم چندان کمک نکرد تا این غول سبز به محبوبیت بالایی دست پیدا کند. نحوه شکل گیری هالک به این صورت هست که بروس بنر دانشمند ، در حال آزمایش بر روی اشعه گاما به صورت اتفاقی خودش در معرض این اشعه قرار می گیرد و پس از مدتی متوجه می شود که اگر عصبی یا هیجان زده شود تبدیل به غولی سبز رنگ و گردن کلف می شود که می تواند همه چیز را به هم بریزد. در سالهای اخیر تلاشهای بسیاری صورت گرفت تا به هالک رنگ و رویی جذاب تر ببخشند اما کماکان این شخصیت در مقایسه با دیگر قهرمانان از محبوبیت پائین تری برخوردار است. ذکر یک نکته هم درباره هالک خالی از لطف نیست و آن اینکه رنگ سبز این هیولا از ابتدا برایش تدارک دیده نشده بود بلکه وجود این رنگ به این دلیل است که در همان سالهای اولیه انتشار داستانهای هالک، یکبار رنگ جاپخانه دچار مشکل شده بود و بجای خاکستری رنگ سبز را چاپ کرد! نویسندگان هم دیدند و خوششان آمد و همین رنگ را بکار گرفتند!

ثور : ثور اولین بار در سال 1962 در کمیک بوک ها مشاهده شد اما اولین بار در سال 1966 صاحب یک عنوان اختصاصی شد. خلاصه معرفی شخصیت او به این شکل است که : وی به خاطر دلاوری خارج از قوانین، از جانب پدرش اودین روانه کره زمین می شود تا در اینجا کمی آب خنک بخورد اما در همین زمین برای خودش دوستان و همراهانی پیدا می کند. این شخصیت یک کمربند عجیب دارد که هر وقت تصمیم بگیرد آن را ببندد، قدرتش چند برابر می شود! او همچنین یک پُتک سنگین دارد که بر سر هر نگون بختی فرود بیاید، بالافاصله او را از پای در می آورد. این پتک همچنین قابلیت تغییر وضعیت آب و هوایی را هم دارد و در کل خیلی بدرد بخور هست.

ناتاشا رومانوف – بیوه سیاه پوش : این یکی شخصیت را احتمالاً کمتر کسی نامی ازش شنیده است ولی جالب است بدانید که یکی از قدیمی ترین شخصیت ها از بدو پیدایش داستانهای کمیک می باشد! بیوه سیاه پوش البته بیوگرافی درست و حسابی ندارد و هر آنچه که در این سالها از شخصیت او به دستمان آمد به این صورت است که او جاسوس سابق شوروی است که بنا به دلائلی دیگر در آنجا کار نمی کند و عضو گروه " انتقام جویان " شده است. از قدرت های این خانم می توان به تسلطش به ورزشهای رزمی شرقی اشاره کنم که خیلی به کارش می آید. فکر می کنم این شخصیت با این فیلم بیشتر به مخاطب معرفی خواهد شد و احتمالاً در آینده هم صاحب فیلمی اختصاصی شود.

کلینت بارتون –هاوکی : این شخصیت هم در سینما تازه وارد است و به احتمال فراوان سازندگان در حال محک زدن محبوبیت او بعد از اکران فیلم هستند. از ویژگی های هاوکی می توان به کمانش اشاره کرد که با استفاده از آن می تواند هر نقطه ای را هدف قرار دهد. در وصف شخصیت او باید بگویم که به شدت خودپسند هست و با هیچکس هم کاری ندارد و کار خودش را انجام می دهد!

حال همگی این شخصیت ها در فیلم « انتقام جویان » گرد هم جمع شده اند تا داستانی دیگر از نجات دنیا را برای مخاطبشان معرفی کنند؛ اینبار داستان از این قرار است :

سازمان عملیات مخفی ایالات متحده ( در اینجا با نام اختصار S.H.I.E.L.D ) به تازگی منبع قدرتی بسیار عظیم به نام " تسراکت " را کشف کرده است که می تواند نسل بشر را برای همیشه ریشه کن کند! این قدرت پیش از این توسط نیروهای ویژه نازی ( با نام اختصار H.Y.D.R.A ) تحت آزمایش قرار گرفت اما با اینحال نیروهای نازی نتوانستند از آن استفاده بعمل آوردند. حالا این نیرو به دست لوکی ( تام هیدلستون ) که برادر ثور می باشد افتاده و او قصد دارد تا با استفاده از این نیرو کره زمین را از بین ببرد. در این وضعیت خطرناک، رئیس سازمان S.H.I.E.L.D به نام نیک فوری ( ساموئل ال جکسون ) در می یابد که با تدابیر معمول نمی توان از این خطر جان سالم بدر برد از این رو تصمیم می گیرد تمام قهرمانان جهان را دور یکدیگر جمع کند و برای خنثی سازی این تهدید بزرگ از آنها کمک بخواهد. او برای اینکار سراغ استیو راجرز ( کریس اوانز ) تونی استارک ( رابرت دونی جونیور ) بروس بنر ( مارک رافالو ) ثور ( کریس همسورث ) ناتاشا رومانوف ( اسکارلت یوهانسون ) و کلینت بارتون ( جرمی رینر ) می رود و از آنها درخواست می کند تا در این عملیات سخت دولت را همراهی کنند. این قهرمانان جان بر کف هم پیشنهاد فوری را می پذیرند اما...

اصلی ترین نگرانی منتظران این فیلم همواره این موضوع بوده که آیا « انتقام جویان » خواهد توانست عدالت را در حق همه قهرمان ها بکار ببرد یا خیر. برای درک این موضوع کافی است تا نگاهی به گذشته هرکدام از قهرمانان این فیلم در عالم سینما بیندازیم : کاپیتان آمریکا ( یک فیلم ) مرد آهنی ( دو فیلم ) هالک ( دو فیلم ) ثور ( یک فیلم ). همانطور که می بیند تمام شخصیت های داستان ( به غیر بیوه سیاه پوش و هاوکی که احتمالاً آنها هم در آینده صاحب عناوین اختصاصی خواهند شد ) هر کدام به تنهایی در مدت زمان نزدیک به دو ساعت در راس فیلم قرار داشته اند و حالا جاس ویدون ( کارگردان ) می بایست تمامی این شخصیت ها را در مدت زمان دو ساعت و نیم در کنار یکدیگر قرار دهد؛ آن هم بطوریکه هیچکدام از طرفداران این شخصیت ها گلایه ای نداشته باشند که در حق این شخصیت ظلم شده و دیگری مدت زمان بیشتری را به خود اختصاص داده است! 

اما خوشبختانه ویدون با وسواسی مثال زدنی موفق شده تا شیمی بی نظیری بین اَبَر قهرمانان مغرور ایجاد کند بطوریکه هرگز احساس نخواهید کرد در حق کسی اجحاف شده است. در « انتقام جویان » تونی استارک با توجه به بامزه بودن اش به عنوان شخصیت محوری استفاده شده و بیشتر مدت زمان فیلم هم علی رغم اینکه می بایستی حول محور ثور و برادرش لوکی باشد ( با توجه به داستان فیلم که درباره نبرد این دو است ) اما استارک در کانون توجهات قرار دارد. دیالوگ های جالب و بامزه ای که میان او و کاپیتان آمریکا درباره نحوه زندگی مطرح می شود را حتماً باید بشنوید تا عاشقش شوید! البته اگر حوصله شنیدنش را دارید این را هم باید اضافه کنم که تقابل تمامی شخصیت ها در این فیلم براساس نماد شکل گرفته و در اینجا مرد آهنی نماد برتری تکنولوژی و کاپیتان آمریکا هم نماد وطن پرستی می باشد و با این وضعیت خودتان حساب کنید که هدف از صحبت های میان این دو چیست! بگذریم...دیگر شخصیت جذاب فیلم که رفتارش در جریان فیلم اتفاقات جالبی را رقم می زند، هالک است. برخلاف سالهای گذشته که اریک بانا و ادوارد نورتون ایفاگر نقش این شخصیت بوده اند، در « انتقام جویان » این مارک رافالو است که اینبار تبدیل به هالک شده. هالک همانطور که می دانید به دلیل گذشته تلخش اعتماد چندانی به دولت و کلاً جماعت انسان ندارد و در جریان این فیلم هم رفتارهای عجیب اش باعث بوجود آمدن اختلافاتی بین او و ثور می شود. البته ویدون بیشتر مدت زمان مربوط به هالک را به بخش درام این شخصیت اختصاص داده و باید بگویم که رافالو بیشتر در این فیلم یک نقش درام بازی کرده تا اکشن. اما شخصیت ثور در « انتقام جویان » انعطاف پذیر نیست و بیشتر شباهت به همان شخصیتی دارد که در فیلم اصلی « ثور » مشاهده کرده ایم . البته باید اضافه کنم که وجود تونی استارک در اینجا هم بسیار کارساز بوده بطوریکه در یکی از سکانس ها به ثور می گوید: « آیا مادرت اطلاع داره که از لباسش استفاده کردی؟! ( اشاره به شنل قرمز و خوش رنگ ثور! ) ».

در مجموع 45 دقیقه ابتدایی فیلم « انتقام جویان » صرف معرفی شخصیت ها و تعامل و حتی مقابله آنها با یکدیگر ( به خاطر لو رفتن داستان فیلم از ذکر دلیل آن خودداری می کنم ) می شود. این مدت زمان با اینکه شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید اما مطمئناً جذابیت های خاص خود را دارد؛ برای من یکی از بهترین این صحنه ها زمانی بود که تونی استارک سر به سر هالک ( با آن پرستیژ خشن و همیشه ترسناکش! ) می گذارد و به او می گوید : «من یکی از طرفداران پر و پا قرص تو در زمانی که کنترلتو از دست می دی و تبدیل به یک غول سبز خشن می شی هستم! ».

اما بعد از اینکه همگی شخصیت ها به خوبی معرفی شدند، نوبت به مقابله با دشمن می رسد و به عبارت ساده تر، اکشن از راه می رسد که « انتقام جویان » در این مورد هم عالی عمل کرده است. صحنه های مبارزه بین اعضای گروه در یک سوم آغازین فیلم به بهترین نحو احسن به تصویر کشیده شده و تمامی شخصیت ها به خوبی از قدرت های خود پرده برداری کرده و از یکدیگر زهر چشم می گیرند! اما اوج کار گروه جلوه های ویژه فیلم سکانس پرواز سفینه های خرچنگ مانند بر فراز نیویورک است که با استفاده از جدیدترین تکنولوژی های جلوه های ویژه سینمایی ساخته شده است. در یکی از بهترین این سکانس ها ما با سفینه ای خرچنگ مانند روبرو می شویم که به شدت بزرگ و هیجان انگیز است! ( حتی بزرگتر از هیولاهای فیلم «نرد تایتان ها / Clash of Titans » ! ) کیفیت بالای به کار رفته در طراحی این هیولای بی شاخ و دم که دندان های بسیار بزرگی هم دارد، تماشایی و حیرت انگیز است. در مجموع باید بگویم که سکانس های اکشن فیلم « انتقام جویان » کم نقص است و تمامی شخصیت های معروف هم در آن به یک اندازه سهم داشته اند. نکته جالب درباره اکشن فیلم این هست که شخصیت هالک در بعضی موارد حتی از شخص لوکی هم برای گروه " انتقام جویان " خطرناک تر می شود و یکی باید جلوی او را بگیرد! در کل باید گفت که « انتقام جویان » در بخش جلوه های ویژه نمره کامل را می گیرد و کم و کسری فاحشی در آن به چشم نمی خورد. شاید تکانهای شدید دوربین که در بعضی موارد بسیار آزار دهنده است، بزرگترین مشکل این فیلم باشد اما مطمئن باشید که قهرمانان داستان اجازه نخواهند داد تا شما چندان از این مشکل آسیب ببینید.

مجموعه بازیگران « انتقام جویان » هم کار خود را به خوبی انجام داده اند. رابرت دونی جونیور در نقش تونی استارک مانند همیشه بهترین عملکرد را داشته است. دونی جونیور با شوخی های همیشگی اش کمک بسیاری کرده تا دیگر شخصیت های فیلم هم که همگی یا جدی و یا افسرده هستند، کمی بامزه تر به نظر برسند. کریس ایوانز در نقش کاپیتان آمریکا مقتدر است و می توان امیدوار بود که در دنباله فیلم « کاپیتان آمریکا » هم حضور پیدا کند، کریس همسورث در نقش ثور بیشتر متمایل به شخصیت کمیک اش است و می توان گفت که کلاسیک رفتار می کند! مارک رافالو در نقش هالک افسرده تر از هر زمان دیگری است. وی به خوبی موفق شده تا تصویر مردی را که عشق و زندگی اش را از دست داده تجسم کند؛ البته امیدوارم بالاخره این قهرمان سبز و بد اخلاق روزی متحول شود تا با دیدن او کمی انرژی بگیریم! اسکارلت یوهانسون و جرمی رینر هم به ترتیب در نقشهای بیوه سیاه پوش و هاوکی ، حضور موفقی را تجربه کرده اند. شما در این فیلم به وضوح می توانید ببیند که اسکارلت بسیار تلاش کرده تا بتواند تماشاگران را متقاعد کند که بیوه سیاه می تواند تبدیل به یک فیلم مستقل شود و به حضور کوتاه مدتش در داستانهای کمیک خاتمه دهد؛ البته تهیه کنندگان هم بیکار ننشستند و وعده داده اند چنانچه این شخصیت بازخورد اجتماعی مناسبی داشته باشد، کلید ساخت فیلمی مستقل براساس آن را خواهند زد. جرمی رنر هم در نقش شخصیت کمان به دست هاوکی، قابل قبول است. اما به نظرم می شد تا از بازیگر دیگری به جای جرمی رینر استفاده کرد چراکه او در هر صورت بازیگر شناخته شده ای است و اختصاص دادن چنین نقشهای مکملی به او کمی بی انصافی است!

در پایان باید بگویم که « انتقام جویان » تجربه هیجان انگیزی از تماشای یک فیلم اَبَر قهرمانی است که هر بیننده ای را مجذوب خود خواهد کرد. جاس ویدون که پیش از این انتقاداتی هم از روی کار آمدن او در این پروژه مطرح شده بود، به خوبی موفق شده تا رهبری گروه قهرمانان را برعهده بگیرد و به بهترین نحو ممکن آنها را به طرفداران سرسخت قهرمان های کمیک تحویل دهد. اگر می خواهید از تماشای « انتقام جویان » لذت کافی ببرید، پیشنهاد می کنم صحبتهایی که درباره نشانه ها و کنایه ها و استعارات ... که درباره این فیلم وجود دارد را نادیده بگیرید و به عنوان یک فیلم اکشن از آن لذت ببرید. اگر بخواهید در « انتقام جویان » به دنبال نماد و غیره باشید، مطمئناً تماشای « انتقام جویان » تجربه بسیار بدی را برایتان رقم خواهد زد!

منتقد : میثم کریمی



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» Hanna 2011

 

دیشب استارت دیدن 33 فیلم جدید رو زدم
اولین فیلم این لیست Hanna 2011 است
Hanna (2011) - IMDb
من از یک چیزی بسیار متنفر هستم و اون هم اینه که از عکس فیلمی خیلی خوشم بیاد و انتظار درخشش ازش داشته باشم اما اینگونه نباشه !!!
در واقع این فیلم پتانسیل خوب بودن رو داشت اما فیلمنامه سطحی فیلم کار رو خراب کرده
داستان بصورت گنگ و کنجکاو کننده اغاز میشه و در اویل فیلم دختری را در سرمای قطبی در حال تمرین میبینیم
او به همراه پدرش برای رویارویی با چیزی اماده میشود و در ادامه ان دو جداگانه وارد خاک امریکا میشوند تا یکی از مسئولین نظامی را ترور کنند
فیلمنامه فیلم به طور واضح در بعضی سکانس ها مشکل دارد و اعصاب خوردکن تر از اون نادیده گرفتن این موارد توسط کارگردان است
گویا اصلا تلاشی برای بهتر از اب درامدن برخی سکانس های فیلم نشده
فیلمبرداری عالیه و صحنه های اکشن فیلم عالی کار شده اند
در کل فیلم در سطح خوبیه و بیننده از ان مطمئنا راضی خواهد بود
زیرنویس اسم مترجم نداشت ولی کاری از تیم ترجمه Venus dvd بود که همینجا از دوستان گرامی تشکر میکنم
امتیاز من :6.9



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» Hesher 2010


شب خسته از سر کار برمیگردم و خستگی اجازه نمیده فیلم ببینم
با این حال از بین 32 فیلم باقیمانده سعی میکنم یک فیلم رو انتخاب کنم و ببینم
فیلم Hesher با داشتن بازیگران مطرح بیشتر نظرمو جلب میکنه و شروع میکنم به دیدن فیلم
.........

Hesher (2010) - IMDb

داستان فیلم در مورد پسر بچه ای است که مادرش را از دست داده است و با پدرش و مادر بزرگش زندگی میکند
پدرش بعد از مرگ مادرش از زندگی ناامید شده است و رابطه انها سرد شده است
طی یک حادثه او با مرد جوانی به اسم Hesher برخورد میکند که تنها زندگی میکند و باعث وارد شدن این مرد به خانواده اش میشود
با ورود او به خانه شرایط زندگی این خانواده تغییر میکند و ....

داستان فیلم زیباست و پسر بچه نقش اول فیلم خیلی راحت با بیننده ارتباط برقرار میکند و او را شیفته خود میکند
احساس ناراحتی و نگرانی او به درون بیننده نفوذ میکند
داستان گاهی غمناک و گاهی خنده اور پیش میره و فزار و نشیب زیادی بین شخصیت های فیلم ایجاد میکند
با توجه به اینکه این اواخر فیلم های اکشن و بی سر و تهه زیادی برای دیدن وجود دارد دیدن چنین فیلمی بسیار لذت بخشه و به یاد بیننده می اورد که فیلمنامه به چی میگویند !!!
این فیلم به صورت DVD بود و نام مترجم نداشت اما عالی بود و از مترجمش تشکر میکنم



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» God of War: Ascension - خدای جنگ : معراج

 

همونطور که میدونید سونی در روزهای اخیر خبر از رونمایی عنوان جدیدی را با منتشر تصویری داد. حدس های فراوانی در مورد این بازی مرموز که جمله Will Vengeance bring Redemption را شامل میشد زده شد. امروز سایت آمازون یک روز قبل از موعد اصلی خبر نسخه جدیدی از سری God of War را منتشر کرد. این عنوان که God Of War: Ascension نام دارد، گویا وقایع ماقبل تریلوژی GOW را بازگو خواهد کرد و یک Prequel در دنیای GOW خواهد بود.

به همین بابت، تیزر کوتاهی از بازی منتشر شده است که میتونید از لینک زیر مشاهده کنید.
God of War Ascension PS3 Teaser Trailer - YouTube



نويسنده : HM | تاريخ : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» One Flew Over the Cuckoo's Nest (پرواز بر فراز آشیانه فاخته)

کارگردان : Milos Forman http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/32-Memento/8-Memento.jpg

نویسنده : Lawrence Hauben

 

 

 

 

بازیگران: Jack Nicholson, Louise Fletcher ,Michael Berryman

جوایز :

برنده اسکار: بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه

نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین موسیقی متن

خلاصه داستان :

مك مورفي براي رفع بيماري رواني احتمالي اش به آسايشگاهي رواني اعزام ميشود. اينجا محليست كه بيشتر ديوانه آفرين است تا درمانگر

به راستی دیوانه کیست و به چه کسی دیوانه گفته می شود؟ خط دیوانگی کجاست و دنیای دیوانگان چگونه است؟؟ اینها مسائلی است که در طول زمانها و با دیدن شخصی که دچار اختلالات روانی است بیشتر در ذهن ما نقش می بندد.

میلوش فورمن یکی از اشخاصی است که توانسته است با ساخت فیلمی در این زمینه بیننده را لحظاتی با دنیای دیوانگان همراه کند و الحق که این کار را عالی انجام داده است. فورمن یکی از معدود کارگردانان زنده است که تا به حال توانسته است 2 بار افتخار دریافت جایزه اسکار را داشته باشد و نکته قابل توجه اینکه وی در طول 45 سال زندگی سینمایی خود تنها 13 فیلم سینمایی را کارگردانی کرده است. ساخت چنین تعداد فیلم و درو کردن بسیاری از جایزه ها در هر یک از فیلمها نشان دهنده بازده فوق العاده و حساسیت وی در ساخت یک اثر سینمایی قوی باشد.

فورمن بیشتر شهرتش را مدیون فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا همان دیوانه ای از قفس پرید می باشد که ساخته سال 1975 است. این فیلم تحسین بسیاری از منتقدان را به خود معطوف ساخت و بسیاری از جوایز معتبر سراسر جهان را در کارنامه اش ثبت کرد.

دیوانه ای از قفس پرید برگرفته از رمان معروفی با همین نام نوشته کن کیسی است که در سال 1962 توجه بسیاری را به خود جلب کرد. در ابتدا کرک داگلاس نویسنده و بازیگر سینما امتیاز ساختن فیلمی بر مبنای این کتاب را از کیسی خرید؛ اما بنا به دلایلی نتوانست ساختش را آغاز کند و بعد از آن تصمیم بر این شد که فورمن به عنوان کارگردان و جک نیکلسون به عنوان بازیگر نقش اول (مک مورفی) ایفای نقش کند.

داستان فیلم در مورد رندل پاتریک مک مورفی است. وی به جرم تجاوز دستگیر شده است و به حکم دادگاه او را برای بررسی وضعیت روانیش به بیمارستان روانی ایالتی می فرستند. در آنجا پرستار سختگیری مسئول می باشد که مک کورفی...

علت وقوع داستان فیلم حکم دادگاه برای مشخص شدن وضعیت روانی مورفی است که با توجه به نیاز دانستن این قوانین، مختصری به شرح بیماری روانی و مجازات دادگاه برای مجرمین روانی می پردازم:

جنون در لغت به معني پوشيده گشتن و پنهان شدن است. در اصطلاح كسي را كه بر اثر آشفتگي روحي و رواني عقلش پوشيده مانده و قوه درك و شعور را از دست داده است مجنون مي نامند. در واژگان فقهي جنون و عقل در مقابل هم به كار رفته است. عقل مهمترين ركن مسئوليت است. جنون به معني مصطلح كلمه عبارت است از افول تدريجي و برگشت‌ناپذير حيات رواني انسان، يعني توانايي درك، احساس و اختيار.

با نگاهي به تاريخ تحولات كيفري و با ديدن تشتت آراي قضات و صاحبنظران در شناخت مفهوم جنون مي‌توان دريافت كه در گذشته‌هاي دور رويه‌اي يكسان در برخورد با مقوله جنون و مسئوليت كيفري مجانين وجود نداشته است اما با تبيين اين واژه و تعامل روز افزون علم حقوق و علم روانشناسي و پزشکی قانونی و حركت جوامع و حكومت ها به سوي عدالت، شاهد حركت به سوي وحدت رويه‌اي براي برخورد و تعامل با اين مقوله در سراسر جهان مي‌باشيم. در همه قوانين كيفري، رفع مسئوليت جزايي و عدم مجازات مجرم مشروط به اثبات ناتواني فرد از تشخيص درست و نادرست نيز، با ناآگاهي فرد از نتيجه رفتار خود است.

بر اساس اكثر قريب به اتفاق قوانين جزايي دنيا، مجرمين فاقد مسئوليت كيفري، نمي توانند موضوع مجازات كيفري قرار گيرند ولي دادگاه مي‌تواند درباره اقدامات لازم جهت بازپروري و حفظ امنيت جامعه با کمک متخصصان پزشکی قانونی تصميم‌گيري كند. چنين اقداماتي صرفاً پيشگیرانه است. اين تدابير مي‌توانند آموزشي (نظير به كارگيري در موسسات آموزشي ويژه)، درماني (نگهداري در بيمارستان‌هاي روانپزشكي حفاظت شده) و يا حمايتي (ممنوعيت نسبت به برخي مشاغل) باشد. در حالي كه اين اقدامات توسط دادگاه تحت عنوان مجازات‌هاي تكميلي براي مجرمين داراي مسئوليت كيفري اتخاذ مي‌شود، براي مجرمين فاقد مسئوليت كيفري، به عنوان مجازات اصلي خواهد بود. هر چند در اكثر قوانين جزايي به دليل تفاوت در درك ماهيت اختلالات رواني از منظر روانپزشكي و حقوقي، نظر قاضي و يا هيئت منصفه نهايتاً تعيين كننده است اما در برخي از بازنگري‌هاي قانوني اين اختلافات كمتر شده است.

عدم مسئولیت کیفری بیماران روانی (خصوصاً مجانین) در قوانین بیشتر کشورهای جهان به رسمیت شناخته شده است.

اما فیلم و محتوای آن:

داستان فیلم بسیار متناسب آغاز میشود،در اولین سکانس از فیلم ما شاهد بیماران روانی و آسایشگاه هستیم و در سکانس دوم فیلم شاهد ورود بازیگر اصلی فیلم به داستان فیلم می باشیم، چنین شروعی در یک فیلم فقط می تواند یک معنی داشته باشد و از همین صحنه اول فیلم میتوان چنین برداشت کرد که صحنه آخر فیلم به طوری می خواهد در ذهن بیننده یک مقایسه پیش از ورود مک مورفی و بعد از ورود وی و اثرات حضورش در این بیمارستان را نشان دهد. با دیدن چنین صحنه هایی از یک فیلم انتظار می رود فرد ورودی که در ابتدایی ترین صحنه وارد فیلم می شود هم با موضوع فیلم رابطه ای داشته باشد و بیننده در رفتار های مورفی که تازه وارد فیلم شده است انتظار حرکاتی معمول که از یک روانی را در گذشته دیده است دارد، ولی خوشحالی جوان بعد از باز شدن دستبندهایش و آرامش وی حکایت از انتظاری را دارد که تماشاگر باید انجام دهد.

در کل می توان داستان این فیلم را به چهار بخش تقسیم کرد:


اولین بخش ورود و آماده سازی ذهن بیننده نسبت به جو بیمارستان و آشنایی با شخصیتها و رفتارهای افراد داخل بیمارستان است. پس از ورود مورفی به بیمارستان مدیر بخش با وی دیداری می کند، در این دیدار وی از او سوال می کند که آیا خود او فکر میکند که دیوانه است یا خیر؟ که بیشتر با توجه به رفتارهای بروز داده شده از مورفی در ابتدای فیلم و نگذشتن مدت زمان بسیاری از فیلم منظور کارگردان از این موضوع فقط می تواند یک چیز باشد و آن ایجاد یک حس متفاوت و شک نسبت به وضعیت روانی مورفی در ذهن بینندگان فیلم است. نکته قابل توجه و بسیار جالب این فیلم اخت گرفتن و دوست شدن بسیار سریع افراد روانی در این بیمارستان با یکدیگر است؛ چنانچه از ابتدای فیلم ما شاهد پوکر بازی آنها با یک دیگر و حس کمک کردن آنها نسبت به یکدیگر هستیم و خود مک هم در نشان دادن حس دوستی خود نسبت به دیگران راغب است. دیدن یک انسان که باید به دید یک دیوانه به او نگاه کرد ولی در دل باید به او به دید یک شخص بیخیال نگریست، حس زیبایی در بیننده ایجاد میکند و واقعا باید به چنین بازیگرانی که میتوانند اینچنین حس زیبایی را در دل بیننده ایجاد کنند آفرین گفت، زیرا یکی از علل موفقیت اینچنینی فیلم بازی فوق العاده بازیگران آن است.

بخش دوم جلسات روانکاوی و حرف زدن با یکدیگر همراه با سر پرستار جدی و خشن است. در این جلسات هر یک از بیماران در مورد مشکلات خود در رابطه با زندگی که در بیرون از بیمارستان و در زندگی عادی خود داشته اند صبحت می کنند. سر پرستار بخش به طور فوق العاده ای خشک و مقرراتی است و این نوید مشکلات بسیاری را در قسمت های بعدی فیلم میدهد بخصوص زمانی که مورفی از وی میخواهد که صدای موسیقی بخش را کمی آرام تر کند که نیاز نباشد وی برای حرف زدن فریاد بکشد ولی پرستار با از انجام این کار ممانعت میکند که دلیل این صحنه فقط آینده سازی فیلم در ذهن بیننده است که وی با مک به هیچ عنوان کنار نخواهد آمد. قسمتهای جالب این جلسات رای گیری هایی است که دو مرتبه به درخواست مک مورفی انجام میشود، در مرحله اول و در یکی از ابتدایی ترین مراحلی که مورفی به آنها پیوسته بود وی از پرستار درخواست میکند که به آنها اجازه دهد به جای این جلسات خستگی آور به تماشای مسابقه بیسبال بپردازند ولی با رای گیری که میان افراد جلسه صورت می گیرد به این نتیجه می رسند که افراد علاقه ای برای دیدن این مسابقات ندارند چون اصلا زندگی بیرون از آنجا برایشان معنی ندارد و حتی شاید اصلا نداند بیسبال چیست!!! صحنه جالبی که بعد از این رای گیری اتفاق می افتد حس خوشحالی است که در چهره پرستار بخش نقش میگیرد و با نگاه ملیحی که به مورفی شکست خورده میکند کاملا مشخص است که این را یک پیروزی بزرگ برای خود دانسته است و این نشانه غرور احمقانه وی است. بعد از این اتفاق شوق فرار در ذهن مک بیشتر از قبل شکل میگیرد و وی همواره به دنبال راهی برای بیرون رفتن از آن آسایشگاه و راحت شدن از دست این پرستار متکبر است و برای فرار نهایت تلاش خودش را میکند. حتی کندن آب خوری آسایشگاه و فرار از لوله ها که موفق به انجام آن نمی شود.


در مرحله بعدی جلسه مک دوباره پیشنهاد خودش را مطرح میکند و این بار با استقبال بیشتری روبه رو میشود که تقریبا 9 نفر از افراد آن جلسه خواهان دیدن مسابقه بیسبال و تعطیلی جلسه هستند ولی از آنجایی که پرستار بسیار متکبر است و به بقیه افراد داخل اتاق نیز اشاره میکند که آنها 18 نفر هستند و باید یک رای دیگر جذب کند. چیزی که هر بیننده ای از این صحنه در می یابد کوچک شمردن افرادی است که به آنها روانی گفته می شود و پرستار یا به عبارتی جامعه حاضر نیست به چیزهایی که افراد کم توانتر از خود می خواهند تن بدهند و آنها را بپذیرد و این یکی از مهمترین نتایجی است که در پایان فیلم می توان از داستان گرفت. بعد از کاری که پرستار با مک میکند وی که از صمیم قلب می خواهد این مسابقات را ببیند دست به عملی دیگر میزند؛ وی با وجود خاموش بودن تلویزیون شروع به گزارش بازی خیالی می کند و با استقبال پر شور دیگران مواجه میشود. این صحنه میخواهد به هر توانی که دارد به بینندگان بفهماند که درست است آنها فرصت دیدن مسابقه را از دست داده اند ولی با تمام وجود می خواهند این خواسته اشان عملی شود و برای به دست آورد آن تمام تلاش خود را میکنند.

بعد از بی توجهی که به خواسته بیماران صورت می گیرد بخش سوم فیلم که فرار مک از بیمارستان و بردن دوستانش به ماهیگیری است شروع میشود. مک که با توجه به عملی نشدن خواسته اش فکر تفریحی برای خود است تصمیم میگیرد از بیمارستان بیرون برود. وی اتوبوس تفریحی بیماران را می دزدد و تمام دوستان خود را به طرف اسکله می برد. صحنه فوق العاده دیگری که در این میان شکل می گیرد معرفی کردن افراد به مامور اسکله است. مک تمامی بیماران را دکتر خطاب می کند و می گوید آنها برای تفریح از مرکز روانی بیرون آمده اند و این قایق را کرایه کرده اند. نکته قابل برداشت، تفاوت میان انسانهای عادی که خود را در درجات بالای علمی می دانند و یک روانی از دید همه یکسان نمی باشد، از دید مک یک روانی با یک دکتر تفاوتی ندارد فقط دست زمانه آن را خوش شانس آفریده است و این بیماران را روانی کرده است. یاد دادن ماهیگیری به همه بیماران از صحنه های زیبای این فیلم است، چون بیننده می تواند حس دوستی و کمک را در چهره افرادی ببیند که جامعه به طوری آنها را طرد کرده است در حالی که یاد دادن چیزی در زندگی روزمره انسان های عادی به یک دیگر همواره همراه با خساست افراد همراه است ولی این حرف ها در میان آنها معنایی ندارد.

بعد از بازگشت آنها به بیمارستان مک در صحنه های آخر فیلم تصمیم به فراری واقعی به کمک دوستان خود می گیرد. شخصی که در این فیلم جایگاه خاصی دارد شخص سرخ پوستی قوی هیکل است که همه وی را کر و لال می دانند ولی با وجود این کمک هایی که مک به او می کند اعم از یاد دادن بسکتبال و... به وی و به اصطلاح به حساب آوردن وی، او را تبدیل به یکی از دوستان نزدیک مک می کند تا آنجا که در لحظه درگیری با ماموران به کمک مک می آید و مانع کتک خوردن وی می شود.

فرار مک با موفقیت همراه می شود ولی باز هم حس کمک وی به دیگر افراد این فیلم موجب می شود وی نتواند این کار خود را عملی کند و صحنه غم انگیز آخر فیلم کشته شدن یکی از افراد آنجا به خاطر غرور پرستار متکبر آنجا است که موجب خود کشی جوانی دوست داشتنی میشود، جوانی که مک فرصت دوست داشتن و چیزی که وی میخواهد را به او میدهد، اما تکبر پرستار موجب خودکشی او می شود. مک نمی تواند آن را تحمل کند و با حمله به پرستار باعث شکستن گردن وی می شود که این حمله به شدت از دل بینندگان تحسین میشود و همه حق را به مک می دهند...

بعد از این اتفاق انواع شکنجه های جسمانی بر روی مک به عنوان درمان صورت میگیرد که دوست سرخ پوست وی، او را از این شکنجه ها رها میکند.


چیزی که ما در این فیلم میبینیم تفاوت های زندگی دو قسمت از مردم در جامعه است. افرادی که روانی خوانده می شوند و افراد دیگری که دسته اول را روانی می خوانند!! این فیلم مرز جنون را از نگاه بیننده جست و جو می کند. به راستی به چه کسی دیوانه می گویند؟؟ افرادی که امروزه مردم به چشم روانی به آنها نگاه می کنند فقط دسته ای دیگر از کسانی هستند که در برای خود دنیایی دیگر دارند و حتی بسیاری از آنها از ترس زندگی در جامعه ای که در آن زندگی میکنند خود را داوطلبانه به بیمارستان می سپارند؛ همانطور که در این فیلم میبینیم که تقریبا همه آنها خود داوطلبانه به آنجا رفته اند چون از دنیای واقعی ترس دارند و از موقعیت های آنها میترسند. مک مورفی شخصی است که به تعدادی از این افراد جرات زندگی در جامعه را میدهد.

آیا انسانهایی که دنیای بزرگتری دارند، باید اجازه دخالت در رفتار دیگران را به خود بدهند؟؟ چیزی که این فیلم به ما یادآوری میکند شهوت دخالت انسانها در طبیعت است، در دنیای افراد دیگر.


به راستی دکتر کیست و دیوانه به چه کسی گفته می شود؟؟



نويسنده : HM | تاريخ : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان

کارگردان : Peter Jackson http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/9-The-Lordof-the-Rings-The-Return-of-the-King/9-The-Lordof-the-Rings-The-Return-of-the-King/trhszgtfv.jpg

نویسنده : J.R.R. Tolkien

 

 

 

 

بازیگران: Elijah Wood, Viggo Mortensen ,Ian McKellen

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین فیلم،بهترین کارگردانی برای پیتر جکسون،بهترین فیلمنامه اقتباسی،بهترین تدوین،بهترین موسیقی،بهترین کارگردان هنری،بهترین طراحی لباس،بهترین چهره پردازی،بهترین آواز ارژینال،بهترین صدا،بهترین جلوه‌های ویژه

زمانی که استیون اسپیلبرگ به روی صحنه رفت تا جایزه بهترین فیلم را اهدا کند، حتی پیش از آنکه پاکت را باز کند، تقریبا همه آماده بودند تا نام ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه را به عنوان برنده بزرگ مراسم امسال بشنوند. پیتر جکسون به همراه باری ازبورن و فران والش تهیه کنندگان ارباب حلقه ها بودند که یازدهمین جایزه این فیلم را به دست آوردند.

ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، با یازده جایزه اسکاری که دریافت کرد توانست تا به رکورد تاریخی و ناشکستنی اسکار که به بن هور و تایتانیک تعلق داشت برسد. اما نکته جالب درباره سومین قسمت از مجموعه ارباب حلقه ها این است که بر خلاف دو رکورد دار دیگر، در هیچ رشته ای بازنده نشده است. ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه، در یازده رشته نامزد جایزه بود و در همه رشته ها رقیبانش را پشت سر گذاشت، در حالی که تایتانیک در چهارده رشته و بن هور در دوازده رشته کاندیدا بودند ولی تنها در یازده رشته به پیروزی رسیدند. گزارشگر بی بی سی در کالیفرنیا، با تاکید بر همین نکته می گوید این نخستین بار است که چنین چیزی در مراسم اسکار رخ می دهد و یک فیلم به طور گسترده در همه رشته هایی که نامزد شده است جایزه را به دست می آورد.

این یک پایان با شکوه برای سه گانه ای بود که هزران نفر، سالها در رویای دیدن آن بودند....

سه گانه «ارباب حلقه ها» هشت سال تمام از عمر «پیتر جکسون» را به خود مشغول کرده است. این کارگردان نیوزیلندی برای متقاعد کردن مدیران استودیوی «نیولاین سینما» برای سرمایه گذاری روی این فیلم زحمات بسیار کشیده است. شرکت های فیلم سازی هالیوود در سال های اخیر قبل از ساخت «ارباب حلقه ها» با اکراه حاضر به سرمایه گذاری های گزاف بر روی فیلم های فانتزی حماسی بوده اند. پروژه عظیم سرمایه گذاری بر روی سه گانه «ارباب حلقه ها» یک ریسک مرگ و زندگی برای شرکت «نیولاین سینما» بوده است. در صورتی که اگر «ارباب حلقه ها» در گیشه شکست می خورد قطعا شرکت نیولاین نیز ورشکست می شد. اما در نهایت جکسون ثابت کرد که فانتزی های بزرگ سینمایی هنوز هم می توانند محبوب عامه باشند.

«ارباب حلقه ها: بازگشت شاه» فیلم کامل و تمام عیاری است که نقاط قوت دو قسمت قبلی را اختیار کرده و بر قدرت آن ها افزوده و در مقابل عناصر کمتر موفقیت آمیز دو فیلم نخست را حذف کرده است.

همانطور که می دانید تریلوژی ارباب حلقه ها از روی کتاب جی.آر.آر. تالکین ساخته شده. کتاب تالکین بسیار مفصل و طولانی است اما پیتر جکسون و دو همکار فیلم نامه نویسش، محور های اصلی کتاب را برگزیده اند و به اجبار بخش های فرعی تر کتاب را در نسخه سینمایی حذف کرده اند. این گزینش ها و حذف ها، که در هر اقتباس سینمایی از روی منابع ادبی اجتناب ناپذیر است، به شکلی صورت گرفته که به روح کتاب تالکین صدمه ای وارد نیامده، مطمئناً اگر آقای تالکین زنده بود و سری فیلم های ارباب حلقه ها را می دید، اولین کسی می بود که به پیتر جکسون تلفن می کرد و به وی تبریک می گفت.

یکی از جذابیت های ارباب حلقه ها و به ویژه قسمت پایانی آن این است که تماشاگر بدون این که کتاب ارباب حلقه های تالکین را خوانده باشد می تواند با قصه و ماجرای روی پرده ارتباط برقرار کند.

صنعت جلوه های ویژه با فیلم بازگشت شاه استاندارد های تازه ای را در سینمای آمریکا مطرح کرده است. اوج موفقیت جلوه های ویژه بازگشت شاه را می توان در صحنه های نبرد فیلم شاهد بود. این صحنه ها کاملاً واقعی به نظر می رسند و هیچ نشانی از انیمیشن کامپیوتری در آن ها به چشم نمی خورد. گولوم، مخلوق کامپیوتری فیلم همانقدر واقعی به نظر می رسد که کاراکتر های غیر کامپیوتری فیلم. لوکیشن ها، طراحی صحنه و لباس در بازگشت شاه نیز نمود چشمگیری دارند. بازی ها نسبت به دو قسمت قبلی به مراتب بهتر و پخته تر است. و بالاخره باید به موسیقی متن هاوارد شور اشاره کرد که کاملا با تصاویر چفت و بست شده است.

یکی از دستاورد های عمده پیتر جکسون در بازگشت شاه، شیوه ای است که او برای جمع کردن داستان انتخاب کرده. او به شکل هوشمندانه و ظریفی تمام مسیر های فرعی داستان را به شاهراه اصلی طرح داستانی اش هدایت می کند. سپس همه چیز را برای فصل نبرد بزرگ پایانی در «میناس تیریت» تدارک می بیند.

نبرد بین خیر و شر بارها و بارها در دنیای تصویر در قالب های داستانی گوناگون و متفاوت روایت شده و پایانی محتوم را به نمایش گذارده است. خارج شدن روشنایی و امید از دل سیاهی مطلق در تریلوژی «ارباب حلقه ها» به بهترین شیوه به تصویر درآمده است. پیام پیروزی حقیقت خوبی بر بدی مطلق توسط این سینمایی پرخرج و زیبا به بهترین نحو انتقال یافته است.

یک دستاورد مهم سه گانه ارباب حلقه ها این است که تمامیت این سه گانه – و نه جزء به جزء آن – به عنوان یک اثر هنری منسجم و تمام عیار هویت خاص خودش را دارد. سه گانه ارباب حلقه ها با موفقیت گسترده تجاری و هنری خود بر قدرت ریسک پذیری استودیو های ذاتاً محافظه کار هالیوودی افزوده است. با گذر زمان اهمیت بسیار زیاد این سه گانه در تاریخ سینما آشکار تر خواهد شد



نويسنده : HM | تاريخ : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» Schindler's List (فهرست شیندلر)

کارگردان : Steven Spielberg

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List/7-Schindlers-List.jpg

نویسنده : Thomas Keneally

 

 

 

 

بازیگران: Liam Neeson, Ralph Fiennes ,Ben Kingsley

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم نامه اقتباسی، بهترین موسیقی، بهترین تدوین، بهترین فیلمبرداری و بهترین کارگردان هنری

اگر اسکار شیندلر یک قهرمان عادی بود که برای عقایدش مبارزه می کرد، امروز توصیف کردن او اینقدر مشکل نبود. ویژگی هایی شخصیت او از جمله اعتیاد به الکل، قماربازی، داشتن چندین معشوقه، طمع زندگی او را تبدیل به یک معما کرده است.

ما درباره ی شخصیتی صحبت می کنیم که با آغاز جنگ جهانی دوم به امید پول دار شدن به کشور لهستان رفت تا با راه اندازی کارخانه هایی که کارگرانشان یهودی بودند به اهداف خود برسد. در پایان جنگ او بارها زندگی خود را به خطر انداخت و تمامی ثروت خود را برای دور نگه داشتن یهودی ها از دستان بیرحم آلمانها خرج کرد. او برای ماه های متمادی به آلمان ها رشوه می داد تا کارگران یهودی را به جای سوزاندن در کوره ها به او بسپارند تا در کارخانه ی او برایش کار کنند. کارخانه ساخت گلوله توپ برای ارتش آلمان، کارخانه ای که در تمام دوران فعالیتش حتی یک محصول قابل استفاده برای ارتش آلمان تولید نکرد.

 

سوال اینجاست که چه چیزی او را متحول کرد؟ -چرا در حالتی که می توانست مثل هزاران نازی دیگر از موقعیت ایجاد شده به نفع خودش استفاده کند و ثروت عظیمی را برای خود و بعد از جنگ پس انداز کند این کار را نکرد؟ چرا به جای یک جنایتکار جنگی او تصمیم گرفت یک انسان باشد؟ و این استیون اسپیلبرگ است که تصمیم می گیرد در فیلمش پاسخی به این سوال ندهد. هر پاسخ احتمالی به این سوال بسیار ساده، ابتدایی به نظر می رسد و البته توهینی به زندگی رمزآلود شیندلر. هولوکاست طوفان کشنده ای بود که با نژاد پرستی و دیوانگی درهم آمیخت. شیندلر توانست در گوشه ای از جنگ که او در آن حضور داشت بر این نیروی اهریمنی فایق آید ولی به نظر می رسد که او برای اتفاق های مرموزی که برای خودش می افتاد هیچ برنامه ای نداشت. در این فیلم که بهترین کار اسپیلبرگ تا به امروز است. او موفق شد داستان شیندلر را بدون استفاده از فرمول ساده تخیل به بهترین شکل به نمایش درآورد.

این فیلم 184 دقیقه ای مثل تمام فیلم های بزرگ دیگر به نظر کوتاه می آید. فیلم با معرفی شیندلر (لیام نسون)، به عنوان مردی قدبلند و جذاب آغاز می شود. او همیشه لباس های گرانقیمت می پوشد و اغلب اوقات مشغول خرید مشروب و خاویار برای سران نازی است.  همچنین او یک نشان آلمان نازی را با افتخار روی کت خود چسبانده است. اسکار شیندلر  دوست دارد که با افسر ارشد نازی عکس یادگاری بیاندازد. وی  فرد با نفوذی است که در بازار سیاه افراد زیادی را می شناسد و تهیه اقلام نایاب مثل سیگار، نایلون و مشروب برای او کار ساده ای است. سران نازی از ایده باز کردن کارخانه ای که به ارتش آلمان کمک کند و همچنین بتواند برای آلمان ها آشپزی کند استقبال کردند. چه ایده ای بهتر از استخدام یهودیان، چرا که حقوق آنها بسیار پایین است و بدین صورت شیندلر سریعتر پولدار می شود.

قدرت شیندلر در فریب، رشوه و دروغ گویی به سران نازی است. او هیچ چیزی در مورد راه اندازی کارخانه نمی داند به همین دلیل یک حسابدار یهودی به نام ایزاک استرن (بن کینگزلی) را استخدام می کند تا کارهای او را انجام دهد. استرن در خیابانهای کراکو می گردد تا یهودیان را برای شیندلر استخدام کند.

 

چون محیط کارخانه از محیط جنگ جدا است کسانی که در آن کار کنند شانس بیشتری برای زندگی دارند. رابطه ی استرن و شیندلر توسط اسپیربرگ به صورت مرموزی محکم می شود. در ابتدای جنگ تنها هدف شیندلر بدست آوردن پول و در انتهای آن حفظ جان کارگران یهودی اش است. ما می دانیم که استرن این موضوع را می داند اما در کل فیلم صحنه ای که استرن و شیندلر این موضوع را بیان کنند، وجود ندارد شاید بدلیل اینکه گفتن حقیقت میتواند منجر به مرگ هر دوی آنها بشود...

قدرت اسپیلبرگ در تمام صحنه های فیلم واضح است. فیلم برداری فیلم را استرن زاییلیان به عهده دارد و نمایش نامه فیلم بر اساس داستان توماس کنالی از روی یک ملودرام تبعیت نمی کند. در عوض اسپیلبرگ سعی کرده است که از یک سلسله اتفاقات واضح و بدون جلوه های ویژه استفاده کند و به کمک همین حوادث ما می فهمیم که چقدر دنیای شیندلر مرموز است.

ما همچنین شاهد یک هولوکاست وحشتناک هستیم. اسپیلبرگ به ما فرمانده آلمانی را معرفی می کند که مسئول کمپ نازی هاست، فردی بیمار به نام گود (رالف فلنس) که نماد کامل یک شیطان است. از بالکون ویلای خود که بر حیاط کمپ اشراف کامل دارد برای تمرین تیراندازی یهودیان را هدف قرار می دهد. (شیندلر این فرصت را پیدا می کند که در یک مهمانی بی ارادگی گئود را در قالب یک مثال به رخش بکشد و این کار را آنقدر واضح انجام می دهد که بیشتر شبیه به یک توهین است).

گئود از آن دسته آدم هایی است که خودشان ایده ای را پایه گذاری می کنند ولی خودشان را از آن مستثنی می دانند. او آلمانی های دیگر را به کشتن یهودیان ترغیب می کند و خودش دختر یهودی زیبایی را به نام هلن را به عنوان خدمتکار انتخاب می کند و به مرور زمان عاشقش می شود. این تنها ظاهر زیبای هلن است که باعث زنده ماندش می شود. نیازهای شخصی گئود برایش از همه چیز مهم تر است، از مرگ و زندگی، درست و اشتباه.  با بررسی شخصیت او ما متوجه می شویم که نازی ها تنها به واسطه ی افرادی مانند جفری داهمر که قدرت فکر کردن داشتند توانستند تا حدودی به اهداف خود برسند.

 

اسپیلبرگ تصمیم گرفت به سبک فیلم های مستند، این فیلم را سیاه و سفید فیلم برداری کند (تمام اتفاق هایی که در کارخانه  شیندلر رخ میدهد واقعی هستند). او نشان می دهد که شیندلر چطور با سیستم دیوانه وار نازی ها مبارزه می کند. موفقیت های این فیلم حاصل کار همزمان کارگردانی، داستان پردازی، تدوین و هدایت سیاهی لشکر آن هستند. اما اسپیلبرگ کارگردانی که ما او را به واسطه صحنه های به یاد ماندنی و پرهزینه اش می شناسیم،  در عمق داستان محو می شود. نسون و کینگزلی و دیگر هنرپیشگان فیلم نیز همگی به یک سمت و جدا از ظهور قابلیت های شخصی به اجرای یک شاهکار می پردازند.

در انتهای فیلم صحنه های فوق العاده ایی را شاهد هستیم. دیدن افراد واقعی که شیندلر آنها را نجات داد زیبایی این فیلم را دو چندان می کند. در انتهای فیلم یادداشتی وجود دارد که به ما می گوید تعداد افرادی که شیندلر آنها را نجات داد با احتساب خانواده هایشان بیش از 6000 نفر است و یهودیان لهستان امروزه 4000 نفر می باشند. درسی که از این فیلم می گیریم این است که شیندلر به تنهایی بیش از یک کشور برای نجات جان یهودیان تلاش کرد. پیام فیلم این است که یک مرد در مواجهه با هولوکاست هر کاری که توانست کرد در جایی که دیگران تنها نظاره گر بودند. می توان فهمید که تنها یک مرد افسانه ای، بدون فکر و بی توجه به خطر، یک مرد حیله گر و بدون نقشه می توانست کاری را که اسکار شیندلر کرد را انجام دهد. هیچ مرد عاقل و با تجربه ایی تا این حد پیش نمی رود!

منتقد : راجر ایبرت



نويسنده : HM | تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Dark Knight (شوالیه تاریکی)

کارگردان : Christopher Nolan http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/8-The-Dark-Knight/8-The-Dark-Knight/2-The-Dark-Knight.jpg

نویسنده : Christopher Nolan

 

 

 

 

بازیگران: James Stewart, Donna Reed ,Lionel Barrymore

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد – هیث لجر، بهترین تدوین صدا - ریچارد کینگ

نامزد اسکار:

بهترین طراحی صحنه و دکور،بهترین فیلمبرداری - والی فیستر،بهترین تدوین - لی اسمید،بهترین گریم،بهترین میکس صدا،بهترین جلوه‌های بصری،

بتمن دیگر تنها یک داستان مصور سرگرم کننده نیست. شوالیه تاریکی پرمخاطب Christopher Nolan گام فراتر از داستان اقتباسی و نسخه های پیشین نهاده و به تراژدی مسحور کننده بدل گشته است. فیلم شخصیتهایی خلق کرده است که بیننده با آنها به خوبی همزادپنداری میکند و این را مدیون بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه کیفیت فنی بالای کل فرایند تولید است. درواقع شوالیه تاریکی و Iron Man (البته در سطحی پایینتر) توانسته اند استانداردهای تازه ای را برای اقتباس از داستانها مصور تعریف کنند.

شوالیه تاریکی تنها داستانی ساده در مورد تقابل خیر و شر نیست. بله، بتمن نقش مثبت و جوکر نقش منفی فیلم هستند. ولی بتمن شخصیت پیچیده تری از یک ابر قهرمان را به تصویر میکشد که شهروندان Gothem City از یک سو برای اینکه بر مقابل ظلم مقامات شهری و گروهای تبهکاری ایستاده است، یک صدا او قهرمان مینامند و از سویی دیگر به قتل یک پلیس متهم اش میکنند. جوکر نیز به همین صورت تنها یک "آدم بده" ی ساده نیست.  بلکه شخصیتی شیطانیست که با رفتارهای فریب دهنده و مظلوم نمایی  دشمنان خود را بر سر دوراهی قضاوت قرار داده و گمراه میکند.

کلیدی ترین نقش فیلم یعنی جوکر را Heath Ledger بازی میکند که جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل را نیز پس از مرگش برایش به ارمغان آورد. او در به تصویر کشیدن شخصیت جوکر به خوبی از کلاسیک صامت “The Man Who Laughs” (مردی که میخندد - 1928) الهام گرفته است. شخصیتی که خنده هایش آزاردهنده است، ادعا میکند به دنبال انتقام هولناکی از جامعه به خاطر تنبیه وحشتناک پدرش در کودکی است و گریم دلقک گونه اش شلخته تر از نمونه فیلمهای پیش است که نوع شخصیت اش را بهتر بروز میدهد. نقشه ها او بسیار مبتکرانه و شطانیست. به طور مثال، در یکی از سکانسهای آخر فیلم موقعیتی برای دو گروه از مسافرین ایجاد میکند که هر کدام باید کشتی گروه مقابل را قبل از دیگری منفجر کند. در واقع در جای جای فیلم بتمن (با بازی Christian Bale)، بازرس گوردن (با بازی Gary Oldman) و دادستان شهر هاروی دنت (با بازی Aaron Eckhart) را در موقیتهایی قرار میدهد که مجبورند تصمیمات اخلاقی غیرممکنی بگیرند. به طوری که در پایان فیلم تمامی اصول اخلاقی بتمن به چالشی کشیده میشود.

به دلیل بازی قوی بازیگران و اینکه کارگردان اجازه نمی دهد تا جلوه های ویژه شخصیتها را تحت الشعاع قرار دهد، جنبه درام داستان به خوبی بر بیننده اثر می گذارد.

جلوه های ویژه فیم فوق العاده است. به تعداد و نحوه اجرای انفجار ها توجه شده و چند سکانس تعقیب و گریز پرهیجان و حرفه ای نیز وجود دارد. با اینکه لوکیشن های فیمبرداری در شیکاگو است ولی نمادهای مشهور شهر مانند Marina City, Wrigley Building یا Skyline نشان داده نمی شود. در واقع هدف Nolan ساخت یک گزارش تبلیغاتی برای شهر نبوده بلکه سعی میکند محیطی سیاه با آسمانخراشهای بلند را به تصویر بکشد که بتمن بر فراز آنها میدود و گاه با شنلش پرواز می کند.

خط روایی داستان چیزی جز تلاشهای جوکر برای تحقیر شخصیتهای مثبت، آشکار کردن هویت اصلی بتمن و تبدیل آن به یک فرد یاغی و بی مصرف نیست. او گوردن و هاروی دنت را نیز در لیست سیاه خود قرار میدهد و سعی دارد تا با ترفندهایی اینطور جلوه دهد که راشل داوز (با بازی Maggie Gyllenhaal) دختری که روزی بتمن به او علاقه داشته ، همانی است که الان هاروی عاشقش است. ترفندهایی که بیرحمانه تر از آنی هستند که او فکر میکند زیرا از هویت اصلی بتمن خبر ندارد. دیالوگهای Heath Ledger به خوبی نوشته شده است بطوریکه تنها شاهد ژشت ها و رفتار بیمارگونه معمول از جوکر نیستیم. این شخصیت در فیلم از لحاظ روانشناسی بسیار پیچیده است بطوریکه دوراهی هایی که بر سر راه شخصیتهای خوب داستان قرار میدهد و دلایلی که برایشان میاورد را به درستی توجیه می کند. فیلمنامه Christopher Nolan و برادرش Jonathan (که همکاریشان اولین بار از Momento آغاز شد) پیش از آنچه تصور می کردیم دارای عمق و مضمونی شاعرانه است.

حضور دو شخصیت مکمل دیگر با بازی Morgan Freeman و Michael Caine نیز در ساختار روایی داستان دارای اهمیت است. Freeman در نقش دانشمند نابغه ای با نام لوسیوس فاکس مسئول اداره مرکز زیرزمینی بروس وین و مخالف قانون شنود مکالمات شهروندان Gotham City است که به نوعی بیانگر قانونی چالش برانگیز در سیاست امروز امریکاست. Caine نیز مستخدمی وفادار است که بهتر از هر کس وین را میشناسد و تصمیمی درست در مورد نامه ای مهم میگیرد.

Nolan فیلم بسیار خوب "Batman Begins" را نیز در سال 2005 کارگردانی کرده است که جزئیات بیشتری نسبت به فیلمهای پیشین در مورد شرایط قبل از تولد بروس وین و عقایدش توضیح میدهد. اما اینبار نوبت جوکر است هرچند گذشته اش به جای فلاش بک، تنها در چند دیالوگ آشکار می شود. اگرچه، در فیلم ارجاعی به کودکی بتمن داده نمی شود ولی تماشاگر از فیلم قبلی او را میشناسد و متوجه می شود که داستان در واقع چالش میان دو فرد بالغ است که با مسائلی در کودکی شان دست به گریبانند. یکی سعی دارد خوب باشد و دیگری شر. چیزی که هردو بطور غریزی به آن آگاه هستند.

تمامی فیلمهای اقتباس شده از داستای مصور در یک نکته اساسی مشترک هستند و آن این است که کارگردان سعی می کند داستانی فراتر از ماجراهای نسخه مصور بگوید. “Spider-Man II” اهدافی فراتر از داستان مصور برای قهرمانانش تعریف میکند و در “Hellboy II” کارگردان دیدگاه های فانتری خود را پرورش می دهد. ولی در  “Iron Man”و بیشتر از آن در شوالیه تاریکی، این گونه سینمایی مفهومی عمیقتر پیدا می کند. آنها به چیزی رسیده اند که خوانندگان داستان های مصور به طور ضمنی درک کرده اند و آن تلنگر به احساسات مهم انسان مانند ترس، آرزوها، فانتزی ها و زخمهای روانی است. بتمن که خود ریشه در گونه فیلم نوار (Noir) دارد، بهرین نمونه از این نوع دید به داستان است.

نولان در دو بتمن خود شخصیت های اصلی را به بوم سفیدی برای بروز احساسات مختلف انسان تبدیل کرده است. بروس وین فردیست که عمیقاً در چالش و دردسر زندگی میکند و در این راه به پختگی رسیده است. و اگر روزی برسد که لباس بتمن را کنار بگذارد قادر به انجام هر کاری خواهد بود.

 

منتقد : راجر ایبرت

 



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» بهترین فیلم های تاریخ سینما و بهترین های دهه گذشته به انتخاب راجر ایبرت

راجر ایبرت در مقاله‌ای بلند بر فهرست‌ها ی انتخابی مجلات معتبر در دوره‌های مختلف تقریبا تاخته و دلایل انتخاب‌ها را تجریه وتحلیل کرده است و یک جورهایی وتلویحا اعلام کرده که چندان به این سیاهه‌ها اعتقادی ندارد و شخصا نخستین بار در سال ۱۹۷۲ برای موسسه فیلم بریتانیا دست به چنین انتخاب‌هایی زده است وسنت را ادامه داده،. راجر ایبرت فهرستی که در سال ۲۰۰۲ به عنوان بر‌ترین فیلمهای تمام دوران انتخاب کرده بازهم تایید می‌کند اما او در ادامه می‌افزاید که ظرف ده سال گذشته فیلمهای خوبی ساخته شده که نمی‌توان از آن‌ها به آسانی گذشت و ان‌ها رقبای قدری برای قرار گرفتن در فهرست بهترین فیلمهای تمام دوران هستند:

فهرست بهترین فیلمهای تمام دوران به انتخاب راجر ایبرت در سال ۲۰۰۲:
آگیره خشم خدایان (هرتسوگ)
اکنون آخر الزمان (فرانسیس فورد کاپولا)
همشهری کین (ولز)
ده فرمان (کریشتف کیشلوفسکی)
زندگی شیرین (فدریکو فلینی)
ژنرال (باستر کیتن)
گاو خشمگین (اسکورسیزی)
۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی (استنلی کوبریک)
داستان توکیو (یاسوجیرو ازو)
سرگیجه (هیچکاک)

اما فیلمهایی که ظرف ده سال گذشته تولید شده و به نظر ایبرت ارزش قرار گرفتن در فهرست بهترین‌های تمام دوران را دارد ویا به عبارتی ده فیلم بر‌تر ده سال گذشته عبار تند از:

اوراقچی (رامین بحرانی)
رفتگان (مارتین اسکورسیزی)
جونو (جیسن ریتمن)
هیولا (پتی جنکینز)
جایی برای پیرمرد‌ها نیست (برادران کوئن)
هزارتوی پن (گیرمو دل تورو)
یک جدایی (اصغر فرهادی)
شرم (استیو مکوئین)
نور خاموش (کارلوس ریگاردس)
سینکداکی، نیویورک (چارلی کوفمن)

وفیلمهایی که برای قرار گرفتن در سیاههٔ بهترین‌های تمام دوران به ذهن او آمده‌اند:
پنهان (می‌شایل هانکه)
فارگو (برادران کوئن)
مردی که لیبرتی والانس را کشت (جان فورد)
اتاق موسیقی (ساتیا جیت رای)
پرسونا (اینگمار برگمان)
قواعد بازی (ژان رنوآر)
مرد سوم (اورسن ولز)



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» تحسین غیرمنتظره آیت الله قائم مقامی از فیلم اصغر فرهادی

آیت الله قائم مقامی از اساتید حوزه و دانشگاه در نشست علمی پژوهشی " روزهنر انقلاب اسلامی "که در حوزه هنری برگزار شد به شکل غیر منتظره و جالبی به تحسین از فیلم جدایی نادر ازسیمین ساخته اصغر فرهادی پرداخت.

آیت الله قائم مقامی از اساتید حوزه و دانشگاه در نشست علمی پژوهشی " روزهنر انقلاب اسلامی "که در حوزه هنری برگزار شد به شکل غیر منتظره و جالبی به تحسین از فیلم جدایی نادر ازسیمین ساخته اصغر فرهادی پرداخت.

اظهارات آیت الله قائم مقامی در حمایت از فیلم جدایی نادر ازسیمین با واکنش انتقادی مجری این برنامه مواجه شد که انتقاداتی نسبت به فیلم فرهادی داشت. آیت الله قائم مقامی در اظهارات خود با بیان اینکه فیلم جدایی نادرازسیمین رادر هنگام اکران سینماها ندیده گفت :پس از موفقیتهای بین المللی فیلم کنجکاو شدم تا این فیلم را ببینم ووقتی نسخه ویدئویی فیلم در شبکه نمایش خانگی منتشر شد آن را دیدم و به نظرم از ساختار و بیان قدرتمندی برخوردار بود و قصه روان باور پذیر ومنطقی داشت و بازیگران فیلم بازیهای خوبی ارائه داده بودند.

وی درادامه داد:من معتقدم در وادی نظری ساختار ومضمون یک اثر رابطه مستقیمی با هم دارند وهمانطور که فیلم فرهادی از یک ساختار خوبی برخوردار بود به همان نسبت نیز مضمون قوی ای داشت . آیت الله قائم مقامی تاکید کرد : به نظرم فیلم جدایی نادر ازسیمین پیروزی انسان در یک موقعیت دشوار است. این استاد حوزه ودانشگاه به فیلم ملک سلیمان ساخته شهریار بحرانی نیز اشاره کرد و با تحسین این فیلم نیز گفت: فیلمهایی چون ملک سلیمان و جدایی نادر ازسیمین قدمهایی برای رسیدن به هنر دینی هستند. آیت الله قائم مقامی تاکید کرد : اگر آقای فرهادی دراینجا بود حتما از او تشکر می کردم و اورا دعوت می کردم به استفاده ازاین زبان برای بیان اندیشه ها ومضامین والاتر .

 

شبکه ایران (www.inn.ir)



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» «جدایی نادر از سیمین» نامزد دریافت جایزه اسکار ایتالیایی شد

فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی این دوره از مراسم اهدای جوایز ایتالیایی «دیوید دی دوناتلو» شد.

به گزارش خبرگزاری سینمای ایران (سینما پرس)، نامزدهای این دوره از مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» (David di Donatello) در روز گذشته در حالی اعلام شد که جدیدترین ساخته اصغر فرهادی به نام «جدایی نادر از سیمین» نیز در بخش بهترین فیلم خارجی نامزد دریافت جایزه در این مراسم سالیانه شده است.

بنابر گزارش ایگاه اطلاع رسانی هالیوود ریورتر، فیلم های سینمایی «بران» (Drive) به کارگردانی نیکولاس ویندینگ رفن، «هوگو» (Hugo) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، «عید ماه مارس» (Ides of March) به کارگردانی جورج کلونی و «درخت زندگی» (The Tree of Life) به کارگردانی ترنس مالیک نیز دیگر نامزدهای بخش بهترین فیلم خارجی این دوره از مراسم «دیوید دی دوناتلو» هستند.

همچنین فیلم سینمایی «داستان یک قتل عام» (Story of a Massacre) به کارگردانی مارکو تولیو گیوردانا با نامزد شدن در ۱۶ بخش، بالاتر از آثار نانی مورتی و پائولو سورنتینو و در صدر آثار نامزد شده در بخش های مختلف این مراسم سالیانه قرار گرفته است.

«داستان یک قتل عام» که داستان بمب گذاری «پیانتزا فونتانا» در سال ۱۹۶۹ ایتالیا را به تصویر می کشد، در بخش های بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین فیلمنامه، بهترین تهیه کنندگی و بهترین بازیگر نقش اول مرد (والریو ماستاندریا) و غیره نامزد دریافت جایزه شده است.

فیلم سینمایی «داستان یک قتل عام» از تاریخ ۳۰ مارس (۱۱ فروردین) بهار سال جاری روی پرده سینماهای ایتالیا رفته است و برخی از رسانه های این کشور اروپایی اعلام کرده اند که این فیلم سینمایی در بخش مسابقه این دوره از جشنواره فیلم کن نیز برای دریافت جایزه نخل طلایی این جشنواره فرانسوی به رقابت با سایر آثار مطرح و برجسته بین المللی می پردازد.

مارکو تولیو گیوردانا پیش از این در سال ۲۰۰۰ میلادی نیز برای ساخت فیلم سینمایی «یکصد گام» (One Hundred Steps) موفق به دریافت جایزه بهترین فیلمنامه این مراسم ایتالیایی شده است.

همچنین این کارگردان ایتالیایی در سال ۲۰۰۳ میلادی نیز برای ساخت فیلم سینمایی «بهترین جوانی» (The Best of Youth) توانست ۲ جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» را به خود اختصاص دهد.

فیلم های سینمایی «ما یک پاپ داریم» (We Have a Pope) به کارگردانی نانی مورتی و «اینجا باید همان جا باشد» (This Must Be the Place) به کارگردانی پائولو سورنتینو نیز به ترتیب با نامزد شدن در ۱۵ و ۱۴ بخش، پس از «داستان یک قتل عام» قرار گرفته اند.

«سزار باید بمیرد» (Ceaser Must Die) به کارگردانی برادران تاویانی که پیش از این موفق به دریافت جایزه خرس طلایی بهترین فیلم شصت و دومین دوره جشنواره بین المللی فیلم برلین شده است نیز دیگر اثری است که به همراه فیلم های سینمایی «داستان یک قتل عام»، «ما یک پاپ داریم» و «اینجا باید همان جا باشد» برای دریافت جایزه بهترین فیلم این دوره از مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» به رقابت می پردازد.

فیلم سینمایی «ترافورما» (Terraferma) به کارگردانی امانوئل کریالز نیز دیگر نامزد بخش بهترین فیلم این مراسم سالیانه است. «ترافورما» در سال گذشته توانست جایزه بهترین فیلم از نگاه هیات داروان جشنواره بین المللی فیلم ونیز را از آن خود کند.

همچنین مارکو تولیو گیوردانا، نانی مورتی، پائولو سورنتینو، برادران تاویانی و امانوئل کریالز به همراه فرزان اوزتک نیز نامزدهای بخش بهترین کارگردان این دوره از مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» هستند.

فرزان اوزتک ساخت فیلم سینمایی «حس باشکوه» (Magnificent Presense) را برعهده داشته است.

همچنین بخش بهترین فیلمنامه این مراسم سالیانه نیز شاهد حضور فیلم های سینمایی «داستان یک قتل عام»، «ما یک پاپ داریم»، «اینجا باید همان جا باشد»، «سزار باید بمیرد» و «ناامید» (Chill!) به کارگردانی فرانسیسمو برونی است.

فیلم های سینمایی «کشتار» (Carbage) به کارگردانی رومن پولانسکی، «ملانکولیا» (Melancholia) به کارگردانی لارس فن تریه، «غیرقابل دسترس ها» (The Untouchables) به گارگردانی اولیویز ناکاشی و اریک تولدانو، «لو هاور» (Le Havre) به کارگردانی آکی کوریسماکی و «هنرمند» (The Artist) به کارگردانی میشل هازاناویسیوس نیز نامزدهای دریافت جایزه بهترین فیلم اروپایی این دوره از مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» هستند.

«جدایی نادر از سیمین» در اسفند ماه سال گذشته توانست با شکست رقیبان برجسته ای مانند «سرسخت» (Bullhead) به کارگردانی ماسکل آر از بلژیک/ «پاورقی» (Footnote) به کارگردانی ژوزف سدار از رژیم صهیونیستی/ «در تاریکی» (In Darkness) به کارگردانی آگنیشکا هولاند از لهستان/ «آقای لاژار» (Monsieur Lazhar) به کارگردانس فیلیپ فالاردو از کانادا، جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان هشتاد و چهارمین دوره مراسم آکادمی اسکار را به خود اختصاص دهد.

اصغر فرهادی نیز برای نگارش فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» در بخش بهترین فیلمنامه غیراقتباسی این دوره از مراسم آکادمی اسکار نامزد دریافت جایزه شده بود که در نهایت موفق به دریافت این جایزه نشد.

فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» که توانست در نخستین حضور خود در عرصه بین المللی در زمستان سال ۱۳۸۹، جایزه خرس طلایی بهترین فیلم و خرس نقره ای بهترین بازیگر مرد و زن شصت و یکمین دوره جشنواره بین المللی فیلم برلین را دریافت کند، در اسفند ماه سال گذشته جوایز بهترین فیلم سی و هفتمین دوره مراسم اهدای جوایز فرانسوی «سزار» (Cesar awards)و مراسم اهدای جوایز «اسپیریت» (Spirit Awards) را از آن خود کرد.

همچنین «جدایی نادر از سیمین» که بازیگرانی مانند لیلا حاتمی، پیمان معادی، شهاب حسینی، ساره بیات، سارینا فرهادی، بابک کریمی و مریلا زارعی در این فیلم درام ایفای نقش کرده اند، پیش از این نیز توانست ۴ سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری (محمود سماک باشی)، بهترین فیلمبرداری (محمود کلاری)، بهترین فیلمنامه (اصغر فرهادی) و بهترین کارگردانی (اصغر فرهادی) بیست و نهمین دوره جشنواره بین المللی فیلم فجر را از آن خود کند.

«جدایی نادر از سیمین» که نامزد دریافت بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان این دوره از مراسم اهدای جوایز «بفتا» نیز شده بود، نتوانست این جایزه را از آن خود کند، اما جدیدترین ساخته اصغر فرهادی جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شصت و نهمین دوره مراسم اهدای جوایز «گلدن گلوب» را به خود اختصاص داد.

جدیدترین ساخته اصغر فرهادی در یک سال گذشته نیز توانسته جوایز بهترین فیلم جشنواره ها، مراسم ها و انجمن های مهم و معتبر دنیا مانند «اسکرین آسیا پاسیفیک» (Asia Pacific Screen Awards)، مراسم اهدای جوایز «فیلم مستقل بریتانیایی» (British Independent Film Awards)، «انجمن منتقدان مطبوعاتی» (Broadcast Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فیلم شیکاگو» (Chicago Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فیلم لندن» (London Critics Circle Film Awards)، «جشنواره بین المللی فیلم سیدنی» (Sydney Film Festival) را دریافت کند.

این دوره از مراسم اهدای جوایز «دیوید دی دوناتلو» که از آن به عنوان اسکار ایتالیایی یاد می شود در تاریخ ۴ مه (۱۵ اردیبهشت) بهار سال جاری برگزار می شود.

خبرگزاری سینمای ایران



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» اسکار بی اعتبار است

 

بلایی که اعضای آکادمی اسکار برسر مارتین اسکورسیزی طی بیست سال آوردند؛ حالا دارد برای کریستوفر نولان تکرار می شود. اسکار 75 را به یاد دارید؟جایی که دار و دسته نیویورکی شاهکار اسکورسیزی را هلاک کردند و استاد در سالن برگزاری سکته زد؟علی الظاهر همگی دست به یکی کرده اند تا در اسکار 83 همین بلا سر نولان و شاهکارش ، سرآغاز بیاید.گلدن گلوبی ها اینقدر ناجوانمرد بودند که هیچ جایزه ای را برای سرآغاز برنتابیدند. در واقع کریستوفر نولان مثل یک بچه مودب و بی آزار در سالن نشسته بود تا یکسری نورچشمی قدم به استیج بگذارند و به ریش سینما و ذات آن بخندند.شاید هم برای خالی نبودن عریضه ؛ شانسی برای اسکار فیلمنامه ی اوریژینال ، برای نولان باشد اما برای بهترین فیلم بعید میدانم. اعضای آکادمی حتی در فهرست 5 نفره بهترین کارگردان های نامزد کسب اسکار ؛نام نولان را از قلم انداختند هم چنانکه لئوناردو دی کاپریو را برای نامزدی بهترین هنرپیشه مرد به حساب نیاوردند



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» 12 Angry Men (دوازده مرد خشمگین)

کارگردان : Sidney Lumet

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/6-12-Angry-Men/6-12-Angry-Men.jpg

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/6-12-Angry-Men/6-12-Angry-Men.jpg

نویسنده : Reginald Rose,

 

 

 

 

بازیگران: Henry Fonda, Lee J. Cobb Martin Balsam

جوایز :

نامزد اسکار: بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه

فیلم 12 مرد خشمگین اثر فراموش نشدنی سیدنی لومت یکی از شاهکارهای ژانر درام دادگاهی است که تقریبا تمام داستان فیلم در اتاق شور هیئت ژوری می گذرد که 12 مرد دور هم جمع شده اند تا حکم نهایی قاتل جوانی را صادر کنند که پدر خود را با چاقوی ضامن داری به قتل رسانده و هیچکس شکی در مورد گناهکار بودنش ندارد مگر یک نفر از اعضای هیئت منصفه و این سر اغازیست بر مجادله ای کلامی که در ان هر شخص با توجه به پیش زمینه و جایگاه اجتماعی خود سعی در قانع نمودن عضو شماره 8 یا اقای دیویس با بازی هنری فاندا دارند.

این فیلم اینه تمام نمای جامعه دهه 60 امریکا و با نگاهی گسترده ترمی توان گفت که تصویری روشن از جوامع انسانی مدرن است که در ان هر شخص به مثابه نماینده ای از طبقه مخصوص خویش است و با انکه به موضوع واحدی می اندیشند ولی تجربیات و تعصبات مختلف باعث جدایی ان ها از یکدیگرمی شود و به گونه ای حکایت معروف فیل در اینجا هم تکرار می شود که هر کسی با پرده هایی که از خودخواهی ها، کج فهمی ها و تعصبات مختلف بر دیدگان خویش کشیده است درک متفاوتی از مسئله جرم و جنایت و حتی نوع نگاه به ان دارد و با تمام تفاوت هایی که این قشرهای گوناگون جامعه با یکدیگر دارند در یک مورد مشترکند و ان نگاه سطحی به مشکلات جامعه و احساس عدم نیاز به موشکافی بیشتر و ریشه یابی بزهکاری های اجتماعیست که نتیجه ان خشونت در بین جوانان، دزدی، قتل، فحشا و دیگر انحرافات اجتماعی را باعث می شود که دست اخر راحت ترین راه برای حل مسئله پاک کردن صورت مسئله و فرستادن مجرم به پای چوبه دار است.

از لحاظ فرم ساختاری فیلم در قطع 35 میلی متری و سیاه سفید ساخته است و لومت از لنزهای متفاوتی در فیلمبرداری سکانس های مختلف بهره برده به گونه ای که هر چه از زمان فیلم می گذرد او از لنزهایی با فاصله کانونی بزرگتر یا تله فوتیک استفاده کرده تا حالتی را القا کند که گویی دیوارها به شخصیت ها نزدیکترند و بدین ترتیب حس خفگی و کلاستروفوبیک در اتاق ایجاد کند و درعین حال نزدیکی تدریجی دیدگاه ها و طرز تفکر شخصیت ها را به زیرکانه ترین شکلی به مخاطب القا نماید. نکته جالب توجه دیگر در فیلمبرداری حرفه ای بوریس کافمن زاویه قرار گرفتن دوربین است که در ابتدای فیلم دوربین بالاتر از نقطه دید جای گرفته و از لنزهای با زاویه بازتر استفاده شده تا این احساس را منتقل کند که بین شخصیت ها و اشیا فاصله بیشتری وجود دارد حال انکه هر چه فیلم جلوتر می رود دوربین پایین تر از نقطه دید قرار گرفته که در کلوزاپ ها به بهترین شکل نمود می یابد.نماهای متعدد و زاویه بندی های حرفه ای این فیلم به قدری حساب شده کار شده که اتاق نسبتا کوچک هیئت منصفه هیچگاه برایتان خسته کننده و تکراری نمی شود که شاهکار اخر ان نمای بازی از درون جارختی است که گویی تماشاگر را در گوشه اش پنهان کرده و او نیز با خجلت گویی به خود می نگرد.

فیلم 12 مرد خشمگین شاید تنها جایی که کمی می لنگد برخورد مستقیم و شعارگونه اش باشد که البته انتظار دیگری از فیلمی که مبتنی بر کلام و ایدئولوژی مشخصی باشد نمی توان داشت حال انکه درفیلمی چون "زندگی دیوید گیل" نوع نگاهی که به دستگاه قضایی و مسئله اعدام و حقوق اجتماعی انسانی ارائه می شود به گونه ای زیرپوستی تر مورد نقد قرار گرفته است. این فیلم از منظر نشانه شناسی نکات ریز و روانشناسانه بسیاری دارد که نقد جامع تری را می طلبد و می تواند به عنوان الگویی در فیلمسازی جامعه شناسانه و انتروپالوژی مدرن به کار رود



نويسنده : HM | تاريخ : پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد، زشت)

کارگردان : Sergio Leone http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/5-The-Good-the-Bad-and-the-Ugly/3-The-Good-the-Bad-and-the-Ugly.jpg

نویسنده : Luciano Vincenzoni

 

 

 

 

بازیگران: Clint Eastwood, Eli Wallach ,Lee Van Cleef

جوایز :

برنده اسکار

فی الواقع اولین جرقه های شکل گیری سینمای وسترن را مهاجران و بازرگانانی زدند که از اروپا پا به امریکای تازه کشف شده امدند. ان ها که دست به کشاورزی و دامداری زده بودند با بحران کم ابی و بیابان های تمام نشدنی در کشور جدید روبرو بودند. انان تصمیم گرفتند که دام های خود را از مناطق پر خطری رد کنند تا به اب برسند و دست به فروش و تجارت ان ها بزنند. برای این کار دست به استخدام مردانی زدند که جدا از راه بلدی و سرسختی شان هفت تیر کشانی قهار بودند، مردانی که هم برای سالم رساندن دام ها و هم برای جنگیدن با راهزنان و سرخپوستانی که سفیدها تمام املاک انان را به یغما برده بودند و انان را سرشکسته و اواره کرده بودند باید اماده می بودند. در همین اثنا بود که از دل این اتفاقات شهر ها، دولت ها و کلانتر ها و هفت تیر کشان و روسپیان و اسطوره ها در سرزمین امریکا بدنیا امدند تا بعدها دست مایه خوبی برای فیلمسازان و تهیه کنندگان سینما برای تعریف قصه های جذاب شوند. وسترن جزء اولین شکل های سینمایی و اولین فیلم های قصه گو در سینما در امد، ادوین س پورتر با ساختن فیلم سرقت بزرگ قطار اولین جرقه ساخت وسترن را زد، بعد ها نیز کارگردانان دیگر از جمله جان فورد کبیر دست به ساخت وسترن های مختلف زدند. وسترن با تمام فراز و نشیب هایش جزء پر بیننده ترین و شکیل ترین ژانر های سینمای امریکا درامد.

سرجیو لئونه یکی از سنت شکن ترین و خلاق ترین کارگردانان سینمای وسترن بود. او کارش را در سینما با پدر فیلمسازش که یکی از چپ ترین کارگردانان ایتالیا بود شروع کرد. بعدها این شانس را پیدا کرد که دستیار ویلیام وایلر در بن هور شود و صحنه مربوط به مسابقه ارابه رانی را کارگردانی کند، بعد ها نیز در سودوم و عموره ساخته رابرت الدریچ دستیار اول او شد. ولی شهرت وقتی به سراغ استاد امد که در سال 1964 با بازیگران اکثرا تازه کار وسترنی را ساخت که بعدها پایه گذاری سبکی به نام وسترن اسپاگتی شد.

سرجیو لئونه جان تازه و خون تازه را به سینمایی درحال مرگ وسترن تزریق کرد البته نه با پیروی از ویژگی های قبلی ژانر و استفاده مناسب از ان، بلکه با تغییر، هجو و ایجاد شبکه ای جدیدی از رویدادها و کاراکترها در سینمای وسترن، اگر تا به حال در متفاوت ترین وسترن ها نیز با با فضای پاستوریزه و شخصیت های تمیز و اتو کشیده روبرو بودیم، در سینمای لئونه و سه گانه دلارش ادم ها با سر و صورتی کثیف، لباسهای پر از شن و ماسه که انگار روزها سوار بر اسب در دشت ها تاختند و فضای به شدت کثیف و تلخ طرف بودیم. در فیلم های لئونه شخصیت مثبت و منفی دیگر معنا ندارد و لئونه با تفکرات مدرن و چپ و به شدت تلخش اخلاقیاتش را فراتر از خوب و بد و نیکی و بدی تصویر می کند. در فیلم هایش ادم ها خاکستری و تلخ هستند، اماده برای کشیدن هفت تیرهایشان و کشتن، پول برایشان حرف اول و خر را می زند همانجور که از اسم فیلم ها بر می اید. اینجا اخلاقیات والا و مردانگی به شکل دیگری تعریف می شوند، اگر در کارهای مثلا جان فورد و هاوارد هاکس ما طرف حسابمان یعنی بد و خوب مشخص بود و هدف کاراکترها معلوم، اینجا و در فیلم های لئونه نمیدانیم با چه کسی طرف هستیم و باید به کدام سمت جهت گیری کنیم، زندگی کاراکترها چنان پوچ و تو خالی است که هر لحظه باید منتظر نابود شدن یا کتک خوردن یکی شان باشیم. هدف مشخص کاراکترها در هر سه قسمت پول و زنده ماندن است و کمتر پیش می اید که کاری غیر از این بکنند به غیر مثلا در خوب بد زشت که به ارتش جنوبی ها برای انفجار یک پل کمک می کنند که ان هم در راستای رسیدن به جای است که پول ها قایم شده است.

در سه گانه دلار"به خاطر یک مشت دلار" در سال 1964، "به خاطر چند دلار بیشتر" در سال 1965 "خوب، بد، زشت" در سال 1966، لئونه در پی باز یافت دوباره ای ازخصوصیان ژانر و ویژگی ها و شاخصه های ان بود و در جهت تغییر شکل دادن و هجو ان به نوعی حرکت می کرد.

"به خاطر یک مشت دلار" با بازی کلینت ایستوود، لی وان کلیف، کلاویس کینسکی و جان ماریا ولونته داستان دو ادمکش و جایزه بگیر را تعرف می کرد که در پی کشتن یاغی بودند که جایزه هنگفتی برایش در نظر گرفته شد. در سال بعد لئونه با ساخت "به خاطر چند دلار" بیشتر که اقتباسی بود از یوجیمبو اکیرا کوروساوا که البته ان هم اقتباسی بود از کتاب ذرت سرخ نوشته دشیل همت در امریکا با استقبال زیادی روبرو شد و کلینت ایستوود را به عنوان ستاره سینمای وسترن به دنیای سینما معرقی کرد.

درست یک سال پس از ساخته شدن فیلم "به خاطر چند دلار بیشتر" بود که بار دیگر "سرجیو لئونه" کارگردان فقید و بزرگ سینما تصمیم به تکرار مجدد موفقیت گذشته اش و حتی فراتر رفتن از حد و مرز فیلم گذشته اش گرفت.

تصمیم جاودانه ی سرجیو لئونه، چیزی نبود به جز اثر ستایش شده ی "خوب، بد، زشت"!

سرجیو لئونه که در "بخاطر یک مشت دلار" بازیگر ها و عناصر اصلی فیلم خود را با بازی بازیگران بزرگی همچون "کلینت استود" و "لی وان کلایف" یافته بود، در "خوب بد زشت" نیز از همان ترکیب سابق خود به اضافه ی شخصیت جالب "الی ولاچ" استفاده کرد. ترکیبی که به جرات میتوان گفت، منسجم ترین و دوست داشتنی ترین و موفق ترین ترکیب سینمایی ست.

کلینت استوود که در "بخاطر یک مشت دلار" ابهت درونی و خونسردی ظاهری خود را با وقار هرچه تمام به بینندگان نشان داده بود، اینک در "خوب بد زشت" به شهرت جهانی رسید. ستاره ای که با درخشش اش که به جرات میتوان گفت بار اصلی این فیلم عظیم، به مقصد طولانی رتبه ی چهارمین فیلم برتر جهان را به دوش داشت.

اخرین بخش از سه گانه لئونه یعنی خوب، بد، زشت پایانی حماسی و شاعرانه بود بر داستان اسطوه و هفت تیر کش بی نام لئونه با بازی ایستوود که این اخری تبدیل به یکی از کالت ترین و محبوب ترین اثار وسترن تاریخ سینما شد.

دنیای وحشی فیلم "خوب بد زشت" یک دنیای متفاوت و جدا از تمام نقاط دنیا است. دنیایی که در ان کشتن افراد به راحتی اب خوردن است و دیگر ساکنین شهر در شب هنگام با شنیدن شلیک های مکرر اسلحه از خانه بیرون نمی ایند و حتی عکس العملی از خود نشان نمی دهند. شهری که به کشتن و ازار و زور گویی عادت کرده و احساسات جایی ندارد! شهری که اگر شهروندی دارای احساسات شود و ذره ای بر خلاف عادت مردم بی احساس شهر عمل کند سزایش فقط و فقط "کشتن است".

اینجا قانون معنا ندارد! حتی کلانتری ها و ارتش نیز از دستگیری قاتلان و سارقان عاجز اند و تنها کسانی میتوانند این افراد را زنده یا مرده تحویل دهند که خود یا از جنس خلاف کار باشند یا تشنه ی پول و پاداش ناشی از تحویل ان جنایتکار باشند که باز هم عامل محرک به دستگیری قاتلان ابدابرقراری نظم و قانون نیست. بلکه این "پاداش" و "پول" است که انها را تحویک کرده و این پاداش تنها و یکتا دست اویز "کلانتر ها" و "دولت مردان" برای سرپوش گذاشتن بر ضعف های خود در جهت بر قراری قانون است. دنیایی که به طور کامل از لفظ معروف "غرب وحشی" وحشی تر است! ادم هایی که به خاطر "یک مشت دلار!" ادم میکشند و سرگرمی انها مانند گلادیاتور های رومی، تنهادوئل کردن و ناچارا مرگ یک نفر است!

اما با تمام این توصیفات وحشتناک، مردمان ان شهر از جوهره ی وجودی "شجاعت" و "خونسردی" به طرز عجیبی بهره مند هستند. شجاعتی که به طور عجیب با خونسردی ترکیب شده است و باعث شده است که در هنگام کشتن شخص و یا هنگام دوئل و تصور مرگ حتمی برای خود، کوچکترین لرزه ای بر بدنشان نیفتند و با ارامش تمام دیگران را به استقبال مرگ ببرند یا خود به استقبال مرگ بروند. شجاعتی که باعث می شود برای به دست اوردن پول بیشتر، یک خلاف کار تحت تعقیب با یک شخص دیگر به اشتراک برسد تا به طور ساختگی سر شخص تحت تعقیب بالای دار برود و به هنگام دار زدن، شخص دوم با تفنگ، طناب را نشانه برود تا هر دو با پول گرفته شده فرار کنند.

مردمانی که به طور قطع از نیرو های نظامی امروزه در شلیک به هدف چابک دست تر هستند و هدف گیری انها از یک اسنایپر زبر دست دقیق تر است.

اینجا غرب وحشی ست. جایی که همه ی مردمش نمادی از "بد" و "زشت" هستند و هیچ "خوب" و "خوبی" وجود ندارد، مگر در حد یک "اسم!".

به غرب وحشی خوش امدید.

داستان فیلم شراکت دو شخصیت متفاوت "بلوندی" (خوب) و "توکو"(زشت) را بیان میکند که این دو تصمیم میگیرند با گول زدن کلانتر ها از انها پول دریافت کنند. به گونه ای که "توکو" یک مجرم فراری و تحت تعقیب است که عکس او بر دیوار های شهر خود نمایی میکند و "بلوندی" نقش یک فرد کاندید برای دستگیری و تحویل "توکو" را دارد. طبق عادت همیشگی، بلوندی، توکو را در شهر های مختلف تحویل میدهد و به خاطر سنگینی جرم توکو، سرش بالای دار میرود و بلوندی به هنگام دار زدن با تفنگ طناب وی را پاره کرده و پول را بین هر دو تقسیم میکنند.

داستان شراکت تا جایی پیش میرود که بین این دو اختلاف می افتد و این دو شخصیت به ظاهر دوست، اینک دشمن خونیه یک دیگر می شوند. در این گیر و دار سر و کله ی یک ادم کش حرفه ای به نام "سنترنزا"(بد) پیدا می شود که به دنبال یک گنجینه ی طلای 200 هزار دلاری در یک جای نا معلوم است. حال این 3 شخصیت کاملا متفاوت، بنا بر حادثه ای در یک مسیر و در یک هدف قرار میگیرند:"رسیدن به گنج"!

سرجیو لئونه با این داستان جذاب سعی کرده تا مادی گرایی و طمع پول را به نحو احسن به چشم بیننده بکشاند. طمع پولی که شراکت دیرینه ی "خوب" و "زشت" را به هم زد و کاری کرد که هر دو به خون هم تشنه شوند. نکته ی دیگری که داستان این فیلم ان را به خوبی منتقل داد، "تقابل به مثل" و "نا جوان مردی و دو رویی" بود. به طوری که به طور واضح ما در طول فیلم شاهد ان بودیم که دقیقا بر سر شخصیت "خوب" همان بلایی امد که دقیقا اون ان را بر سر "زشت" اورده بود.

همچنین این فیلم چهره ی زشت افراد پول گرا را در صحنه ای که "زشت" قصد کشتن "خوب" را داشت و او را عذاب میداد، اما وقتی که فهمید "خوب" نام مکان گنج را میداند، او خود را برادر "خوب" دانست و هرکاری کرد تا او زنده بماند و با او با مهربانی رفتار کند!

چهره ی زشتی که همواره علی رغم گذشت 50 سال در جامعه و یا حتی دنیای ما به شکل فجیع تری وجود دارد و هنوز شاهد کشته شدن و زجر کشیدن انسان های بی گناه فقط و فقط به خاطر دست یابی به پول و همچنین شاهد رفاقت های میان تهی و پشت گرمی های کوتاه مدت بین افراد صرفا به منظور رسیدن به هدف مالی خود هستیم. واقعیت هایی که بعد از 50 سال نه تنها کم نشده بلکه فقط از شکل و شمایل هفت تیر کشی و غرب وحشی به از پشت خنجر زنی و مدرنیسم تبدیل شده است.

شخصیت های فیلم به نحو احسن و به شکل تمام و کمال عالی پرداخت شده اند. شخصیت هایی که علی رغم "بد" یا "زشت" بودن و یا ادم کشی و نامردی هایشان باز هم دوستشان میداریم و راضی به کشته شدن هیچ کدام نیستیم.

دلیل این امر هم تنها این است که در شهر "خوب بد زشت" هیچ خوب ای وجود ندارد و دقیقا همه مثل هم هستند و همه "زشت" هستند! این شباهت وجودی و درونی شخصیت ها باعث شده است ما هر 3 شخصیت را جدا از عنوان هایشان، به یک چشم ببینیم!

شخصیت ها علاوه بر جدیت و شجاعت درونی، دارای طنز های به شدت جذاب و عالی ای میباشند. هر شخصیت به اقتضای حالت درونی خود، دارای یک طنز به ویژه و مخصوص ای است.

برای مثال شخصیت "خوب" دارای شخصیت بی نهایت خونسرد و با ابهت و قهرمان گونه و نترس و جدی است که هرگز تن صدای خود را بالاتر و یا پایین تر نمیبرد. خونسردی او در کشتن مجرمان و برخورد با احتمال مرگ خویش، به قدری خونسردانه و ارام است که خود به خود باعث به وجود امدن یک طنز قوی و در نتیجه خندادن مخاطب می شود.

"بد" شخصیتی قاتل است. شخصیتی که همیشه لبخندی خاص و دوست داشتنی بر لب دارد. شخصیتی که از هیچ چیز نمیترسد و به هیچ چیز رحم نمیکند. برای رسیدن به هدفش هر کاری میکند. طنز این شخصیت در نحوه ی برخورد با انسان ها و نحوه ی کشتن انهاست. کشتن با خونسردی این شخصیت دارای طنز قوی ای است.

اما شخصیت "زشت" به طور کلی هم از لحاظ باطنی و هم از لحاظ شکلی و ظاهری مخاطب را میخنداند. وی دارای شخصیتی رذل و خراب است. اما هرگز ابهت و وقار ندارد. او بیشتر به ادم های دستپاچه شبیه هست که هیچ ثبات درونی ای ندارد و معمولا کارهایی انجام میدهد که بدون استثنا بعدا از انها پشیمان می شود. او بر خلاف "خوب" یک ادم کوتاه فکر و سطحی نگر است و حتی پیش پای خود را نیز نمیبیند. اعمال و مالمات وی دارای طنز قوی ای است. برای مثال، وقتی که توکو میخواست بلوندی را بکشد، وقتی فهمید که او اطلاعات مهمی از گنج دارد، ناگهان با وی مهربان شد و حتی او خود را برادر بلوندی دانست! همچنین نحوه ی خوابیدن او در میدان جنگ بعد از انفجار پل و و نحوه ی دزدیدن اسلحه از اسلحه فروشی و همچنین مقابله ی او پول ها موقع یافتن گنج و. همگی دارای طنز محکمی هستند.

از شخصیت پردازی و داستان قوی فیلم که بگذریم میرسیم به نقطه ی عطف دیگر فیلم یعنی "موسیقی" فوق العاده ی ان.

موسیقی متن و درون فیلم یکی از شاهکار ترین و معروف ترین موسیقی هاییست که بارها در فیلم‌های مختلف مورد استفاده قرار گرفته‌ است و بدون هیچ شکی، همه ی ما بارها انها را شنیده ایم. این تم را بارها در جاهای مختلف از دهان یک کودک به صورت "سوت" و هم در فیلم هایی مثل "بیل را بکش" تارانتینو شنیده ایم. سازنده ی تم موزیک فیلم، "انیو موریکونه" است که این تم جهانی را در حالی ساخت که میخواست جنبه ی امریکایی بودن فیلم به طور کامل حفظ شود. این تم به وسیله ی صدای یک ادم به صورت "وکال" و همچنین فلوت هندی ساخته شد که الحق یکی از بهترین و زیباترین تم های موزیک ای است که تاکنون ساخته شده و همچنین به شدت به درون مایه ی فیلم میخورد و به ان هدف میدهد.

ایده ی فیلنامه ی این فیلم نیز بارها تکرار شده است. برای مثال تقابل یک قاتل حرفه ای خونسرد، مردی طماع و یک پلیس خوب، در چندین فیلم از جمله "جایی برای پیرمردها نیست" برادران کوئن به کار رفته است.

به عنوان سخن پایانی، فیلم "خوب بد زشت" بیانگر یک سری فراموش شده های خاک گرفته و مدفون شده ای مثل "جوان مردی" و "عدم پول پرستی" و. میباشد. فیلمی که در ان ابدا ممیز شخصیت "خوب" از "بد" و "زشت"، "خوبی های درونی" نمیباشد. بلکه این سخ شخصیت از نظر ذات کاملا با هم برابر هستند و هر سه به خاطر رسیدن به پول ادم میکشتند.

اما تنها چیزی که "خوب" را به عنوان "خوب" شناسانده، صفاتی همچون "اینده نگری"، "شجاعت"، "عدم تسلیم حتی در هنگام مرگ"، "عدم خواهش در قبال فرد ظالم"، "منصف بودن" بوده است که فقط و فقط در شخصیت بلوندی وجود داشت.

این فیلم به معنای متفاوتی به طور عالی و موفقیت امیزی معنای "خوب" و "خوبی" را به همگان شناساند.

فیلم "خوب بد زشت" اثری جاودانه و اموزنده و تاثیر گذار از "سرجیو لئونه" است که توانست رتبه ی چهارمین فیلم جهان را به راحتی از ان خود کندو سر امدی بر تمام فیلم های وسترن باشد و ثابت کند فیلم وسترن فقط هفت تیر کشی نیست



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» فهرست نامزدها و برندگان جوایز اسکار 2010

هشتاد و دومین مراسم جوایز اسکار یک‌شنبه شب در سالن کوداک‌تیتر شهر لس‌آنجلس برگزار شد
 

در این مراسم کاترین بیگلو به عنوان اولین زن در تاریخ اسکار جایزه بهترین کارگردانی را برای فیلم "قفسه درد" برد.

فیلم قفسه درد با 6 جایزه و آواتار با 3 جایزه رکورددار جوایز اسکار امسال بودند.

در ادامه فهرست نامزدها و برندگان اسکار 2010 را در بخش‌های مختلف مشاهده می‌کنید.

 

بهترین فیلم

برنده:

قفسه درد (Hurt Locker)

 

دیگر نامزدها:

  • آواتار (Avatar)
  • ناحیه کور (The Blind Side)
  • ناحیه 9 (District 9)
  • یک آموزش (An Education)
  • پست‌فطرت‌های بی‌افتخار (Inglorious Bastards)
  • ارزشمند (Precious)
  • یک مرد جدی (A Serious Man)
  • بالا (Up)
  • روی هوا (Up in the Air)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین کارگردانی

برنده:

کاترین بیگلو (قفسه درد)

 

دیگر نامزدها:

  • جیمز کامرون (آواتار)
  • کوانتین تارانتینو (پست‌فطرت‌های بی‌افتخار)
  • لی دنیلز (ارزشمند)
  • جیسون ریتمن (روی هوا)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین بازیگر مرد

برنده:

جف بریجز (کریزی هارت)

 

دیگر نامزدها:

  • جورج کلونی (روی هوا)
  • کالین فیرث (یک مرد مجرد)
  • مورگان فریمن (شکست ناپذیر)
  • جرمی رنر (قفسه درد)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین بازیگر زن

برنده:

ساندرا بولاک (نقطه کور)

 

سایر نامزدها:

  • هلن میرن (آخرین ایستگاه)
  • کری مولیگان (یک آموزش)
  • گابوری سیدیبه (ارزشمند)
  • مریل استریپ (جولی و جولیا)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین بازیگر مکمل مرد

برنده:

کریستوفر والتز (پست‌فطرت‌های بی‌افتخار)

 

دیگر نامزدها:

  • مت دیمون (شکست‌ناپذیر)
  • وودی هارلسون (پیامبر)
  • کریستوفر پلامر (آخرین ایستگاه)
  • استنلی توچی (استخوان‌های دوست‌داشتنی)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین بازیگر مکمل زن

برنده:

مونیک (ارزشمند)

دیگر نامزدها:

  • پنلوپه کروز (9)
  • ورا فارمیگا (روی هوا)
  • مگی گیلنهال (دل دیوانه)
  • آنا کندریک (روی هوا)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 

بهترین فیلم غیرانگلیسی

برنده:

اسرار چشمان آن‌ها (El Secreto de Sus Ojos) از آرژانتین

 

دیگر نامزدها:

  • عجمی از رژیم اشغالگر قدس
  • شیره غم از پرو
  • یک پیامبر از فرانسه
  • روبان سفید از آلمان

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین فیلنامه غیر اقتباسی

برنده:

مارک بول (قفسه درد)

 

دیگر نامزدها:

  • کوانتین تارنتینو (پست‌فطرت‌های بی‌افتخار)
  • الساندرو کامون و اورن مورمن (پیامبر)
  • جوئل کوئن و اتان کوئن (یک مرد جدی)
  • باب پیترسون، پته داکتر و تام مک‌کارتی (بالا)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین فیلنامه اقتباسی

برنده:

جفری فلچر (ارزشمند)

دیگر نامزدها:

  • نیل بلومکامپ و تری تاچال (ناحیه 9)
  • نیک هورنبی (یک آموزش)
  • جسی آرمسترانگ، سیمون بلکول، آرماندو یانوچی و تونی روشه (درون حلقه)
  • جیسون ریتمن و شلدون ترنر (روی هوا)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین انیمشین

برنده:

بالا

 

دیگر نامزدها:

  • کورالین
  • آقای فاکس خارق‌العاده
  • شاهزاده خانم و قورباغه
  • اسرار کلز

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین طراحی هنری

برنده:

آواتار

دیگر نامزدها:

  • تخیلات دکتر پاناسوس
  • 9
  • شرلوک هلمز
  • ویکتوریای جوان

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین فیلمبرداری

برنده:

آواتار

دیگر نامزدها:

  • هری پاتر و شاهزاده دورگه
  • قفسه درد
  • پست‌فطرت‌های بی‌افتخار
  • روبان سفید

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین جلوه‌های ویژه

برنده:

آواتار

 

دیگر نامزدها:

  • ناحیه 9
  • استارترک

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین میکس صدا

برنده:

قفسه درد

دیگر نامزدها:

  • آواتار
  • پست‌فطرت‌های بی‌افتخار
  • استارترک
  • ترنسفرمرز؛ انتفام شکست‌خورده

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین تدوین صدا

برنده:

قفسه درد

 

دیگر نامزدها:

  • آواتار
  • پست‌فطرت‌های بی‌افتخار
  • استارترک
  • بالا

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین ترانه

برنده:

The Weary Kind  اثر تی‌ بون بورنت برای فیلم دل دیوانه

دیگر نامزدها:

  • Almost There اثر رندی نیومن برای انیمیشن شاهزاده خانم و قورباغه
  • Down in New Orleans اثر رندی نیومن برای انیمیشن شاهزاده خانم و قروباغه
  • Loin de Paname  اثر رینهارت وگنر و فرانک توماس برای فیلم پاریس 36
  • Take It All اثر موری یستون برای فیلم 9

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین موسیقی

برنده:

بالا (مایکل گایاچینو)

 

دیگر نامزدها:

  • آواتار (جیمز هورنر)
  • آقای فاکس خارق‌العاده (الکساندر دسپلات)
  • قفسه درد (مارکو بلترامی و باک ساندرز)
  • شرلوک هلمز (هانس زیمر)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین طراحی لباس

برنده:

ویکتوریای جوان

 

دیگر نامزدها:

  • ستاره درخشان
  • کوکو پیش از شانل
  • تخیلات دکتر پارناسوس
  • 9

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین مستند بلند

برنده:

خور

 

دیگرنامزدها:

  • برمه VJ
  • Food, Inc
  • خطرناک‌ترین مرد آمریکا: دنیل السبرگ و اسناد پنتاگون
  • راه خونه از کدوم طرف

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین مستند کوتاه

برنده:

موسیقی با احتیاط

دیگر نامزدها:

  • مصیبت غیرطبیعی چین: اشکهای استان سیچوان
  • آخرین کمپین فرماندار بوث گاردنر
  • آخرین کامیون؛ تعطیلی یک کارخانه GM
  • Rabbit a la Berlin

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین تدوین

برنده:

قفسه درد

دیگر نامزدها:

  • آواتار
  • ناحیه 9
  • پست‌فطرت‌های بی‌افتخار
  • ارزشمند

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین گریم

برنده:

استارترک

 

دیگر نامزدها:

  • IL Divo
  • ویکتوریای جوان

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین انیمشین کوتاه

برنده:

لوگوراما

 

دیگر نامزدها:

  • کباب فرانسوی
  • زیبای خفته مادربزرگ اوگریم
  • بانو و دروگر (La Dama y La Muerte)
  • مسئله مرگ و یک تکه نان

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهترین فیلم کوتاه زنده

برنده:

مستاجران جدید

 

دیگر نامزدها:

  • در
  • بجای ورد
  • کاوی
  • ماهی جادویی
  •  



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» Pulp Fiction (داستان عامه پسند)

کارگردان : Quentin Tarantino http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/3-The-Godfather.jpg

نویسنده : Quentin Tarantino

بازیگران: John Travolta, Uma Thurman ,Samuel L. Jackson

جوایز :

برنده اسکار: بهترین فیلمنامه

نامزد اسکار:بهترین فیلم ،  بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد برای جان تراولتا، هترین بازیگر نقش مکمل مرد برای ساموئل ال. جکسون، بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای اوما تورمن، بهترین تدوین

کوئنتین تارانتینو، جری لوئیس سینمای امروز است. تارانتینو مانند کسی است که برایش اهمیتی ندارد با پیانو، در یک  کنسرت راک، آهنگی گریه آور بنوازد . فیلم جدید او "قصه های عامه پسند" ، یک کمدی است درباره خون، جرات ،خشونت ،س ک س (از نوع عجیب و غریبش)، مواد مخدر، مبارزات متفاوت، سر به نیست کردن جسد مردگان و یک ساعت چرمی که دست به دست در بین اعضای یک نسل منتقل می شود .

در می گذشته فیلم را در جشنواره فیلم کن دیدم و از قبل می دانستم که این فیلم یا یکی از بهترین فیلم های سال است یا یکی از بد ترین های سال!

تارانتینو آنقدر با استعداد است که به سختی امکان دارد بتواند یک فیلم بد بسازد، ولی بد نیست بدانید که او هم فیلمی بد ساخته!  زمانی که او فیلم  "ادوارد  جونیور"  را ساخت به عنوان بدترین کارگردان تاریخ سینما از وی یاد شد. اما در مورد فیلم جدید این کارگردان،  می گویند  هر صحنه ای را که تارانتینو فیلمبرداری می کرد، عاشقش می شد و با دیدن صحنه ها فیلم برداری شده اش از خود بیخود می شد . قصه های عامه پسند دارای یک درون گرایی و هوشیاری است و از همان ابتدا سعی می کند که به ما گوشزد کند که   ما با کارگردانی طرف هستیم که می خواهد در یک اسباب بازی فروشی گم شود و تمام شب را بازی کند!

"تارانتینو" و "راجر آواری " توانسته اند فیلمنامه ای بسیار ماهرانه و حرفه ای بنویسند. آنقدر ماهرانه و زیبا که شما دوست دارید گوش این فیلمنامه نویسان تازه بدوران رسیده زامبی نویس را گرفته و  مجبورشان کنید تا تمام این فیلمنامه را بخوانند تا بفهمند فیلمنامه یعنی این، و نه آن مزخرفاتی که سر کلاس یاد گرفته اند.  همانند فیلم "همشهری کین" ، فیلم نامه به روشی غیر خطی بیان شده است.  شما ممکن است آنها را ده دوازده بار ببینید ولی قادر نباشید بیاد آورید که بعد از صحنه ای که اکنون مشغول دیدن آن هستید، چه اتفاقی خواهد افتاد. داستان فیلم درباره کاراکترهایی است که در دنیایی پر از توطئه ، دسیسه  و نا امیدی زندگی می کنند . فیلم دنیایی را به تماشاگر معرفی می کند که در آن اثری از انسان های معمولی و یا حتی یک روز معمولی به چشم نمی خورد. جایی که اگر بخواهی آتشی را خاموش کنی، به داخل جهنمی از اتش می افتی .

فیلم «داستان عامه پسند» نه تنها باعث احیای مجدد بعضی ژانر های سینمایی شده، بلکه باعث احیای مجدد برخی دیگر از شغل های مرتبط با فیلمسازی هم شده است.

جان تراولتا در نقش کاراکتری با نام "وینسنت وگا" بازی می کند ، قاتلی نیمه حرفه ای که از طرف رئیس اش اجیر شده است که مردی را بکشد . برای اولین بار ما او را با شریک اش جولس (با بازی ساموئل ال جکسون) می بینیم که در حال رفتن به سوی چند دلال مواد مخدر خارجی و البته گستاخ هستند تا نمایشی پر خون و پر خشونت را اجرا کنند! در راه، انها درباره مسائلی اسرار آمیز بحث می کنند (مثلا اینکه چرا فرانسوی ها برای کوارتر پاندر (که یک نوع همبرگر آمریکایی است) نام فرانسوی انتخاب کرده اند!) این دو همکار به همان اندازه بی گناه هستند که "هاک" و "جیم" بیگناه هستند.  "هاک" و "جیم"   دو مقتولی هستند که به دست این دو همکار اکنون کف رودخانه می سی سی پی خوابیده اند تا فرصت داشته باشند که در مورد این موضوع که چطور امکان دارد خارجی ها بتوانند همدیگر را درک کنند فکر کنند!

شغل  تراولتا بر عهده گرفتن یک سری وظایفی است که البته نمی تواند به درستی از پس آنها برآید.  نه تنها  او گاهی به طور تصادفی آدم می کشد (در ماشین مخ یک نفر را با شلیک یک گلوله می ترکاند!) بلکه حتی  نمی داند که چطور بعد از گندی که بالا آورده، ماشین را از اثرات خون پاک کند . اما از خوش شانسی اوست که دوستانی نظیر آقای وولف ( با بازی هاروی کیتل) که متخصص پاک کردن آلودگیهای ناشی از جنایات است و یا شخصیت بازی شده توسط  اریک ستولتز که داروخانه موادی را دارد و می توانند در موارد اورژانسی هوایش را داشته باشند .

تراولتا و اوما تورمن سکانسی را با هم دارند که هم جالب است و هم عجیب و غریب . تورمن زن رئیس تراولتا  با نام "موب"  ( و با بازی وینگ رازر) است . کسی که به تراولتا دستور می دهد که زنش را برای گردشی شبانه  به بیرون ببرد. جان تراولتا در اثر مواد مخدر کاملا از خود بیخود می شود.  آنها به رستورانی دهه پنجاهی "جک رابیت اسمیت" می روند ، جایی که اد سالیوان مدیر تشریفات آنجا وبادی هولی گارسون است. آنجا تراولتا و ترومن درگیر مسابقه رقص عجیب و غریبی می شوند که البته در آن پیروز هم می شوند. (صحنه های مربوط به این رقص استثنایی و از بهترین های تاریخ سینما هستند) . بعد از آن،  تورمن (زن رئیس)  به دلیل زیاده روی در مصرف مواد ، حالش خراب می شود و تراولتا برای نجات وی  فورا او را پیش "استولز" می برد تا به او آدرنالین تزریق کنند . استولز هم به دلیل ترس از شوهر تورمن (و رئیس بیرحم تراولتا) سر تراولتا داد می زند و می گوید " تو اونو اینجا آوردی خودت هم باید سرنگ را به سینه اش بزنی ، وقتی من کسی را به خانه تو میارم خودم هم سرنگ را تزریق می کنم".

"بروس ویلیس" و "ماریا د مدریوس"  نقش های یک زوج دیگر را بازی می کنند . ویلیس بوکسوری است به نام "بوچ" که از او خواسته شده است مسابقه ای را ببازد ولی اینطور نمی شود و او مسابقه را برنده می شود (این امر باعث می شود که رئیس تراولتا با نام "موب" مبلغ هنگفتی پول را ببازد و قصد جان "بوچ" را بکند) . ماریا نقش دوست دختر ساده و شیرین او را بازی می کند. بعد از این اتفاق (که بروس مسابقه بکس را می برد) ، بروس می گوید که آنها مجبورند برای نجات جان خودشان فورا شهر را ترک کنند اما ماریای ساده نمی فهمد که چرا!؟ اما بوچ باید قبل از هر چیز  سفری بسیار خطرناک به آپارتمانش ، برای برداشتن یک ساعت مچی بی ارزش خانوادگی داشته باشد .  داستان سرگذشت این ساعت در یک فلاش بک توضیح داده می شود :  کهنه سربازی (کریتوفر واکن) به بوچ (هنگامی که بچه بود) می گوید که چطور پدربزرگش ساعت را خریداری نموده است و اینکه چطور نسل به نسل این ساعت در میان تمام خطرات به بوچ جوان رسیده است . مونولوگ های کریستوفر واکن خنده دارترین صحنه فیلم را می سازد .

 

متد فیلم روایی فیلم این است: شخصیت های داستان در شرایطی سخت و پیچیده قرار می گیرند. فیلم هم به کاراکتر ها اجازه می دهد که برای نجات جان خود، از این شرایط، به شرایط سخت تر و بحرانی تری فرار کنند!  مثلا ببینید که چطور بوکسور و رئیس موب در زیر زمین یک اسلحه فروشی اسیر و گرفتار می شوند یا کاراکتر های دزد ابتدایی فیلم که نقش آنها را تیم راث و آماندا پلامر بازی می کنند، خود را وارد بازی خطرناکی که بهای آن، جان آنهاست می کنند. بیشتر صحنه های اکشن فیلم، ناشی از وقایعی است که کاراکتر های فیلم، برای کنترل بحرانی که در آن گرفتار شده اند انجام می دهند.

همانقدر که اتفاقات درون فیلم و موقعیت هایی که کاراکتر ها در آن گیر افتاده اند مبتکرانه و اورجینال هستند، دیالوگ های فیلم هم به همان اندازه مبتکرانه و اورجینال هستند . بسیاری از فیلم های این روزها از دیالوگ هایی بسیار سطحی برخوردارند. دیالوگ های این گونه فیلم ها، تنها به این دلیل از سوی کاراکتر ها ادا می شوند تا داستان فیلم پیش برود و ارزش دیگری ندارند . اما مردم درون "قصه های عامه پسند" عاشق کلمه های به کاربرده خودشان هستند . (چه برسد به تماشاگران) دیالوگ هایی که توسط تارانتینو و آواری نوشته شده است اگرچه  بعضی وقتها غیر معمول می باشند اما همیشه جالب و جذاب هستند.  این دیالوگ ها این نکته را به ما یاد آوری می کنند که شخصیت های فیلم، با هم متفاوت هستند (و کلا شخصیت پردازی فیلم در سطحی فوق العاده عالی قرار می گیرد) مثلا تراولتا شخصیتی کم حرف دارد، جکسون شخصیتی دقیق، پلامر و تیم راث عاشق و معشوقی هایی احمق ، هاروی کیتل به مانند یک حرفه ای پرکار تند گو است و .........

شیوه ای که تارانتینو در ساخت فیلم اش به کار برده، الهام گرفته از فیلم های قدیمی و کلاسیک سینماست (که او در دورانی که به عنوان کارمند یک ویدئو کلوپ مشغول به کار بوده دیده) و نه زندگی واقعی . فیلم او مانند گشت و گذاری است در میان عکس های قدیمی و رنگ و رو رفته ای که معمولا هر کسی در آلبوم خاطراتش دارد. یکبار تارانتینو مجله های عامه پسند قدیمی را تفریحاتی ارزان و  یکبار مصرف توصیف کرده بود که شما آنها را به صورت لوله کرده در داخل جیب خود نگه می دارید، یا از آنها برای خواراندن خود و یا کشتن مگس استفاده می کنید، اما هر بار که بازشان می کنید به سختی میتوانید جلوی خود را برای خواندن مطالب آن (که انگار هیچ گاه پایان ندارند) بگیرید



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Godfather: Part II (پدرخوانده 2)

کارگردان : Francis Ford Coppola http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/4-Pulp-Fiction/2/3-The-Godfather-Part-II/11-The-Godfather-Part-II.jpg

نویسنده : Francis Ford Coppola

 

 

 

 

بازیگران: Al Pacino, Robert De Niro ,Robert Duvall

جوایز :

برنده اسکار:

بهترین فیلم،بهترین کارگردانی،بهترین فیلم‌نامه اقتباسی،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: رابرت دنیروبهترین موسیقی فیلم،بهترین کارگردانی هنری


 

نامزد اسکار:

بهترین بازیگر نقش اول مرد: آل پاچینو،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: مایکل گازو،بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: لی استراسبرگ،بهترین بازیگر نقش مکمل زن: تالیا شایر،بهترین طراحی صحنه

پدرخوانده : قسمت دوم مانند نسخه قبلش با جنجال های زیادی ساخته شد. فرانسیس فورد کاپولا به دلیل دخالت های زیاد شرکت پارامونت پیکچرز کارگردانی فیلم را قبول نکرد و جالب آنکه آن را به مارتین اسکورسیزی سپرد اما شرکت پارامونت پیکچرز با این پیشنهاد مخالفت کرد و مجبور شد اختیارات زیادی به کاپولا بدهد .

پدرخوانده 2 مانند قسمت قبلی اش محبوبیت زیادی پیدا کرد و انصافاً خوش ساخت تر از پدرخوانده 1 بود اما هرگز جذابیت پدرخوانده 1 را نداشت . سرجیو لئونه بعدها می گوید : کاپولا در پدرخوانده 1 کمی حواسپرت بود اما با ساخت پدرخوانده 2 تسلط کاملش بر سینما را نشان داد . پدرخوانده 2 فیلمی 200 دقیقه ای بود که زندگی مایکل و زندگی ویتو کورلئونه در دوران جوانی را نشان می داد . قطع تصاویر و سکانس ها بسیار جالب و دقیق بود که باز هم نبوغ بالای کاپولا را نشان می داد .

پدرخوانده 2 اوج بازی آل پاچینو بود آل پاچینو در این فیلم با بازی چشمانش یک شاهکار درست کرد سکانسی که مایکل چشمانش را در نهایت خشم به اینطرف و آن طرف می برد و در حال شنیدن حرفهای همسرش کی بود و ناگهان با عصبانیت دستانش را بر روی همسرش بلند می کند یک شاهکار بود انصافاً چه کسی فکر می کرد در سکانسی که کی در حال خداحافظی با بچه هایش است و آن ها را با تمام وجود و عشقش در آغوش می گیرد مایکل جلو بیاید و آرام و در نهایت سردی در را بر روی کی ببندد . فرانسیس فورد کاپولا حتی برای 3 دقیقه جیمز کان در نقش سانی را برای سکانسی دعوت کرد و در همین سه دقیقه هم سانی همان روحیه خشن خودش را با بازی فوق العاده اش نشان دهد . و شاید این حق فرانسیس فورد کاپولا بود که جایزه بهترین کارگردانی را از آن خودش کند . پدرخوانده تنها فیلمی است که قسمت دوم آن هم برنده بهترین فیلم اسکار شد و نقش ویتو کورلئونه هم تنها نقشی است که دوبار جایزه اسکار را گرفت . یک بار برای مارلون براندو و بار دیگر برای رابرت دنیرو .

قسمت دوم پدرخوانده به کالبد شکافی قدرت و فساد تبدیل می شود و این جاست که برخلاف قسمت نخست که تصویری باشکوه و منکوب کننده ازدنیای گنگسترها ارائه می دهد، فضایی افسرده و غمگنانه دارد. نخستین درخشش دنیرو، اما خارج از سبک دنیرویی. بازی درخشان مجموعه ستارگان فیلم نشان از کمال کوپولا در کار با بازیگران حرفه دارد. در این مجموعه ی نبوغ آمیز باید به کار گوردون ویلیس هم اشاره کرد که تصاویری بدیع از حال و هوای قدیمی امریکا ارائه می کند. در 1990 دنباله ای بر فیلم با کارگردانی کوپولا و بازی همین گروه بازیگران ساخته می شود.

این فیلم جاودانه جدا از چند نقطه ضعف که زیاد هم به چشم نمیاید همه هنرهای سینما را یک جا خرج کرده است و ببننده را دچار حیرت میکند ؛ کاپولا که هیچ گاه نمیخواست این فیلم را بسازد فقط به شرطی که کمترین تاثیر از سوی کمپانی سازنده بر روی فیلم اعمال شود حاضر شد این فیلم را بسازد!

بسیاری نگران عدم حضور مارلون براندو در این فیلم بودند چون معتقد بودند براندو نقطه قوت این فیلم بود اما بازی کم نظیر رابرت دنیرو در نقش جوانی پدرخوانده همه کمبودها را جبران کرد ! آل پاچینوی جوان که در این فیلم بازی با نگاه سرد را به طرز دیوانه کننده ای ایفا کرد قلب هر ببینده ای را منقلب کرد ! نکته قابل توجه شباهت های نگاه دنیرو و آل پاچینو بود !

کاپولا برای این فیلم زحمت های فراوانی کشید اما جالب ترین حرکتی که او کرد این بود که بدون اینکه کسی در ذهنش دوران کودکی و جوانی پدرخوانده را به یاد آورد و یا برای کسی بازگو کند ؛ بی هیچ واسطه نمایش داد یعنی آل پاچینوی مغرور که می رفت جای پای خود را محکم کند در کنار دنیرو جوان نشان داد و این زیبایی های پدر خوانده بود. در واقع دو پدر خوانده را همزمان نمایش داد و لذت را دو چندان کرد !

داستان این فیلم به طور موازی روی دو محور می چرخد :

1. زمان گذشته : دوران کودکی و جوانی ویتو کورلئونه

در سال 1901 ویتو آندولینی در شهر کورلئونه واقع در جزیره سیسیل بخاطر توهین به سرکرده مافیای محلی به قتل رسید او دو پسر با نام های پائولو و ویتو داشت که پائولو به عنوان برادر بزرگتر سوگند می خورد که انتقام قتل پدرش را از دون چیچو بگیرد اما دون چیچو به خاطر قدرت و نفوذ زیادش او را هم به قتل رساند . سرانجام همسر ویتو آندولینی نزد دون چیچو رفت و از او التماس کرد که به ویتو کاری نداشته باشد اما دون چیچو قبول نکرد و خواست که ویتو را بکشد که ویتو فرار کرد و مادرش در همان جا به قتل رسید ویتو سرانجام به وسیله یکی از اقوام خود از آنجا فرار می کند و برای پیدا کردن کار به نیویورک می رود او در ابتدا کودکی لال بود اما به محض ورود به نیویورک آوازی به زبان سیسلی می خواند و مشخص می شود که او می تواند حرف بزند . سرانجام او توانست در یک بقالی به عنوان شاگرد استخدام شود پسر بقال با ویتو دوست شد و این پسر کسی نبود جز همان تسیو که در قسمت قبلی به مایکل خیانت کرده بود . پانوچی فردی بود که از همه کاسبان باج می گرفت و در یک روز به بقال اعلام کرد که برادر زاده اش باید به عنوان شاگرد او کار کند و ویتو اینگونه از کار اخراج شد . در ادامه او با کلمنزای دزد آشنا شد و این سه دوست (کلمنزا - تسیو - ویتو ) توانستند که با دزدی و قاچاق اجناس در آمد قابل توجهی کسب کنند که اینجا تنها یک مزاحم وجود داشت و او پانوچی بود و از آنها مقدار زیادی باج خواست تا برایشان مزاحمت ایجاد نکند . تسیو و کلمنزا با این معامله موافق بودند اما ویتو قبول نمی کرد و سرانجام هم نقشه ای برای قتل پانوچی گرفت و موفق شد که در روز جشن سال پانوچی را بین صداهای توپ و مواد منفجره که مردم می ترکاندند با سه گلوله از پای در آورد . ویتو در اداره کردن کارها و معامله با افراد بسیار باهوش تر و ماهرانه تر از تسیو و کلمنزا بود و همین دلیل باعث شد که او به عنوان رئیس و مدیر شناخته شود او کم کم قدرت بالایی پیدا کرد و نام فامیل خود را کورلئونه گذاشت زیرا همان جا به دنیا آمده بود و حالا همه چیز مهیا بود برای انتقام ویتو از دون چیچو که دیگر مردی پیر و ناتوان بود . ویتو به سیسیل رفت و دون چیچو را با یک چاقو به قتل رساند و انتقام قتل پدر ، مادر و برادر خود را از دون چیچو گرفت . او سرانجام فردی با قدرت و ثروتمند شد و به جمع سران خانواده ها در نیویورک پیوست .

2. زمان حال : زندگی دون مایکل کورلئونه

مایکل کورلئونه در نوادا در سال 1958 مشغول به مدیریت خانواده خود بود و در ابتدای فیلم مایکل در جشن خود با افراد و دوستان خود مشغول به مذاکره و گفتگو بود . در این میان کانی با مردی بیگانه در جشن حضور پیدا می کند و به حضور مایکل می آید و از او کمک مالی درخواست می کند که مایکل عصبانی می شود و از اینکه با این مرد ارتباط برقرار کرده بود بسیار عصبانی و خشمگین می شود کانی بسیار غمگین و بی روحیه بود اما خود را شاد نشان می داد و هنوز از قتل شوهرش توسط مایکل عصبانی بود . مایکل با سناتور گرن در حال مذاکره بود و سناتور از مایکل برای صدور یک مجوز 5 درصد از درآمد هتل هایش را می خواست و مایکل این پیشنهاد را قبول نمی کند . پس از آن فرانک پانتان جلی که دست نشانده کلمنزا بود و خانه قدیمی خانواده در نیویورک در دست او بود با مایکل صحبت کرد . فرانکی که در میامی برادران روزتو و هایمن راس را در مقابل خود می دید از مایکل کمک خواست و مایکل از فرانکی خواست که با آنها کنار بیاید اما فرانکی قبول نکرد و خواست که خانواده اش را خود اداره کند و آنها را از بین ببرد چون مایکل با هایمن راس قرار معامله داشت قبول نکرد و خواست که فرانکی مزاحم نشود و فرانکی با عصبانیت اعلام کرد که هیچ مشکلی برای مایکل بوجود نمی آورد . وقتی مایکل به خانه برگشت کی از او سوال کردکه چرا پرده ها کنار زده شده است و مایکل که به بیرون پنجره نگاه کرد متوجه شد که عده ای قصد شلیک به او را دارند مایکل سریع خودش را به زمین انداخت و بعد از شلیک ده ها گلوله به اتاقش توانست جان خود و کی را نجات دهد . پس از آن مایکل از برادرش تام کمک خواست و او را رئیس خانواده در زمان غیبتش اعلام کرد و خود با قطار حرکت کرد و پیش آقای والس رفت و با او توافق کرد که با یکدیگر روابط دوستانه داشته باشند و سپس مایکل و والس تصمیم گرفتند که فرانکی را به قتل برسانند . مایکل سپس به سوی نیویورک پیش فرانکی رفت و از او خواست که با روزتو معامله کند و وقتی که فرانکی برای معامله در یک کافه می رود مردی پشت فرانکی می آید و قصد دارد که او را با طناب خفه کند که فرانکی شانس می آورد و نجات پیدا می کند پس از این قضیه که فرانکی بسیار از دست مایکل عصبانی بود به دادگاه شکایت کرد و مایکل در دادگاه حاضر شد . در ابتدا سناتور گرن برای دفاع از مایکل سخنان بسیار تاثیر گذاری زد که کمی از فشار خبرنگاران و سناتور های پرونده روی مایکل کم شد و سپس خود گرن از جلسه رفت . مایکل تمام اتهامات خود از جمله قتل سران 5 خانواده ، قمار و ... را رد کرد و دادگاه به جلسه بعدی کشیده شد که این بار باید شاکی پرونده یعنی فرانک پانتان جلی حضور پیدا می کرد . مایکل بعد از اتمام جلسه پیش برادر خود فرددو رفت و فرددو اعتراف کرد که به نوعی خام شده چون جان گولا او را خریده و قصد داشته که پولی هم به او بدهد و وقتی که مایکل دلیل این کار پرسید فرددو به تندی صحبت کرد سپس مایکل به فرددو گفت که دیگر هیچ کاری با او ندارد و نمی خواهد او را ببیند . در جلسه بعدی دادگاه مایکل برادر فرانکی یعنی وینچنزو پان تان جلی را آورد و فرانکی زمانی که برادرش را در کنار مایکل دید به احساس خوبی دست پیدا کرد و تمام شکایات و اعترافات خود در مورد قتل سران توسط مایکل و ... را پس گرفت . به این ترتیب مایکل با خیالی راحت به ادامه کارهای خود فکر می کرد که همسرش کی تصمیم گرفت که خود به تنهایی با فرزندان مایکل به نوادا برگردد که مایکل اجازه نداد و از کی خواست که آن حادثه را فراموش کند . ( زمانی که مایکل به نیویورک رفته بود کی باردار بود ولی بچه اش از بین رفت ) کی مایکل را کور خطاب کرد و اعتراف کرد که خود آن بچه را انداخته است چون نمی خواست در این دنیا مایکل یک بچه ی دیگر هم داشته باشد و چون مایکل این حرف ها را شنید کی را با یک سیلی خاموش کرد و گفت که او را برای همیشه تنها بگذارد . چند هفته بعد خبر فوت مادر مایکل رسید در کلیسا فرددو در حال گریه کردن بود بعد از چند لحظه پیش تام رفت و سراغ مایکل را گرفت و تام گفت که منتظر است که تو بیرون بروی تا بعد به اینجا بیاید . کانی در کلبه بیرون از خانه نزد مایکل آمد و از او خواست که فرددو را ترک نکند و همچنین اعتراف کرد که می خواست مایکل را با رفتار خود عذاب بدهد و تصمیم دارد که دوباره به خانه برگردد . پس از آن مایکل دستش را بر سر کانی گذاشت و او را دلداری داد و کانی نیز دست مایکل را بوسید . فرددو که در خانه نشسته بود مایکل را دید که به سویش می آید و آنگاه در یک صحنه ی واقعاً زیبا مایکل برادرش را در آغوش گرفت . مایکل بعد از آن تصمیم گرفت که والس را بکشد اما تام که این کار را فوق العاده سخت می دانست از مایکل خواست که صرف نطر کند و چون مایکل که برای رسیدن به قدرت هر کاری می کرد سر حرف خود باقی ماند . فرانکی که پس از جریان شکایت و دادگاه هنوز در مکانی توسط اف بی آی محافظت می شد با تام هم صحبت شد و تام نیز در مورد خانواده در گذشته صحبت کرد و فرانکی خانواده کورلئونه را به امپراطوری روم تشبیه کرد سپس تام با فرانکی خداحافظی کرد و رفت . و اما روز بعد در یک لحظه سه اتفاق افتاد که کارگردان فیلم آنها را بسیار زیبا به هم متصل کرد : درفرودگاه والس توسط یکی از افراد مایکل کشته شد ، در سازمان اف بی آی فرانکی رگ خود را در حمام با تیغ برید و مرد ، و در صحنه ای بسیار زیبا فرددو در حالی که در قایق مشغول ماهیگیری بود و مناجات بسیار زیبایی را به زبان می آورد :

"مریم مقدس تو را سپاس می گویم به من برکت بده رحمت خداوند بر تو باد و رحمت به طفلی که در شکم داشتی ای مریم مقدس نزد خدا شفاعت گناهان ما را بکن ...

آمین

 

و ناگهان صدای شلیک تفنگ برخاست آری مایکل دستور قتل برادر خود را داده بود . مایکل که شاهد این صحنه بود بر روی صندلی نشست و زمانی را به یاد آورد که همیشه با سانی اختلاف داشت ، زمانی که سانی کارلو را برای دیدن کانی به خانه آورده بود . و در صحنه ی پایانی فیلم مایکل با پسرش در باغ قدم می زنند و سپس مایکل می نشیند و به تفکر می پردازد



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Godfather (پدرخوانده)

کارگردان : Francis Ford Coppola http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/2-The-Godfather/3-The-Godfather.jpg

نویسنده :
Mario Puzo, Francis Ford Coppola

 

 

 

 

بازیگران: Marlon Brando, Al Pacino ,James Caan

جوایز :

برنده اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش اصلی برای مارلون براندو، بهترین فیلم، فیمنامه اقتباسی،

نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان، هترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کاپولا، بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون، بهترین تدوین برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر، هترین موسیقی متن برای نینو روتا، بهترین موسیقی متن برای نینو روتا، هترین صدابرداری

فیلم از روی داستانی عامه‌پسند اقتباس شد که به همین نام توسط حبیب‌الله شهبازی به فارسی ترجمه شده است. چالش میان باندهای مافیایی برای تصاحب هرچه بیشتر قدرت در همه زمینه‌ها، حتی عرصه‌ی فرهنگ و هنر، تم اصلی داستان را تشکیل می‌دهد. این کشمکش هزینه‌های گزافی را برای هر یک از بازیگران به دنبال دارد. کشتن و یا قربانی کردن اطرافیان و در قبال آن قربانی شدن خود و فرزندان، نتیجه‌ی بازی در این جبهه است.

بطن و درون‌مایه‌ی داستان سرشار است از خشونت‌های عریان و مستتر در کنش‌های متقابل افراد. خونسردی وصف‌ناپذیر دون کورلئونه در صدور دستور برای پیشبرد هدف‌های به ظاهر ساده اما اساسی خانواده کورلئونه، بیننده را با شوک غیرمنتظره‌ای مواجه می‌سازد. درخواست وکیل دون از کارگردان هالیوود و امتناع او از پاسخ مثبت، خشونتی را به همراه دارد که در نوع خود بی‌نظیر می‌نماید. کارگردان کشته نمی‌شود اما بر اثر بریده شدن سر اسبش چنان دچار هجمه روحی و روانی می‌شود که خواسته‌ی دون را بدون چشم‌داشتی عملی می‌کند. حتی در جلسه با سولاتزوی ترک؛ زمانی که محترمانه و حساب‌شده به پیشنهاد او پاسخ رد می دهد، بیننده نگران و هراسان از عواقب جلسه منتظر اتفاقی خشونت‌بار است. لوکا براتسی نخستین قربانی به شکل فجیعی کشته شده و در شب کریسمس دون کورلئونه هدف گلوله افراد سولاتزو قرار گرفته و به شدت مجروح می‌شود.

جنگ بین این دو گروه مافیایی آشروع شده و کشتارها ادامه می‌یابد، تا اینکه پس از کشته شدن سانی پسر بزرگ دون، داستان صورت تازه‌تری به خود می‌گیرد. دون کورلئونه سران خانواده‌های مافیایی را به جلسه‌ای دعوت می‌کند تا از ادامه‌ی این روند که منافع او  را هدف گرفته، جلوگیری کند و چنانچه امکان داشته باشد ورق را به سود خود برگرداند. در انتهای جلسه، برخلاف ابتدای آن، لحن دون تغییر کرده و تلویحاً با گویشی طنزآلود می‌گوید: "من یه آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی برای پسرم بیافته مثلا یه مامور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه یاصاعقه انو بزنه انوقت یه عده از حاضرین اینجا را مقصر میدونم..." دون کورلئونه اینگونه، مرحله‌ی جدیدی را در تعامل میان باندهای مافیایی نوید می‌دهد. اما اینبار بسیار دقیق و بررسی‌شده پس از تعیین مایکل به عنوان جانشین و تفویض اختیارات خود به او، در روزهای پایانی عمر، با هشدارهایی جدی به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل جدیدی را در عملکرد خانواده‌ی کورلئونه می‌گشاید. مایکل با ایستادن بر قله تجربیات و فراز و نشیب‌های خانواده، همزمان با مراسم مقدس غسل تعمید در کلیسا، سران اغلب خانواده‌های مافیایی رقیب را نابود می‌کند. روح "قدرت" خانواده‌ی کورلئونه جان تازه‌ای می‌گیرد و روند نوینی را برای فربهی هرچه بیشتر قدرت خانواده رقم می‌زند.

فیلم پدرخوانده اثری است با رویکردی کاملاً مردانه که دنیای زنان را تحت سیطره و بازی‌های قدرت‌مدارانه‌ی خود، تحت‌الشعاع قرار داده است. زنان یا وسیله و بهانه‌ی دعوای مردان هستند (کتک خوردن دختر دون توسط شوهر و کشته شدن سانی در راه خانه‌ی خواهر)، یا قربانی مطامع کوتاه مدت مردان می‌شوند (کشته شدن همسر مایکل آپولونیا دختر سیسیلی)، و یا خانه‌دار و آشپز قابلی هستند در دنیای هراس‌‌آلود و آکنده از دروغ آفریده مردان، که حق اعتراض و پرسش نداشته و تنها باید سکوت اختیار کنند (کِی زن مایکل در آخرین سکانس با دروغ مسلم مایکل آرام می‌گیرد). رنگ قالب صحنه‌ها تیره و قهوه‌ای سوخته است که تداعی کننده سبک معماری و ترکیب رنگ مکتب گوتیک می‌باشد. مردان در اتاق‌های تاریک و پنجره‌های پوشیده به رتق و فتق امور می‌پردازند و توطئه‌چینی‌ها و تعاملات‌شان را شکل می‌دهند.

موسیقی متن فیلم که از ترانه‌های قدیمی ایتالیایی سرچشمه می‌گیرد در برخی صحنه‌ها وظیفه‌ی دراماتیزه کردن حوادث را عهده‌دار است و در برخی صحنه‌ها پوشش ریاکارانه عملکرد سرشار از خشونت کاراکترها را، کنار می‌زند و ما را به عمق دنائت خفته در زیر آن رهنمون می‌سازد.

از شخصیت دون کورلئونه پس از سکانس نخستین فیلم، انتظار داریم که کمتر دچار خطا و لغزش‌های ساده‌لوحانه شود و اداره‌ی خانواده‌ی مافیایی خود را به بهترین نحو سامان بخشد. او ستون خانواده است و مربی فرزندان و وابستگان سببی و نسبی خود، تا در کشاکش مرگ و زندگی، همزمان با کشتن رقبا، زنده ماندن و زندگی کردن را تجربه کنند. در سیر جنگ و دعواها، سانی که از سکانس نخست سری پرشور دارد و شخصیتی عصبی مزاج؛ در اوج توهم قدرتمداری و سرخوش از پیروزی بر سایرین و حتی بر داماد خانواده، به طرز ناجوانمردانه و فجیعی به قتل می‌رسد.در مقابل، مایکل، که نه تنها بیننده، بلکه خود نیز انتظار ندارد روزی چنان وارد معرکه شود که با کشتن یکی از سران مافیا و رئیس پلیس منطقه، مجبور شود به سیسیل پناه برده و پس از کشته شدن سانی و همسر سیسیلی‌اش جایگزین پدر شود. دو شخصیت سانی و مایکل قبل و بعد از "پدرخوانده" بارها در سایر آثار سینمای بازآفرینی شده‌اند.

اگر بر روی شخصیت مایکل، به دلیل حضورش در دو قسمت بعدی پدرخوانده، تمرکز کنیم، شاهد سفر اودیسه‌وارش در بستر جامعه و خانواده‌ایم که او را از پسری تحصیل‌کرده و قهرمان جنگ و محبوب پدر، به یکی از سران تاثیرگذار باندهای مافیایی آمریکا مبدل می‌سازد. مایکل سفر خود را با ورود به بیمارستانی که پدر در آن بستری است آغاز می‌کند. تمهیداتی به خرج می‌دهد تا جان پدر از هجوم دشمنان در امان بماند. به دلیل بی‌تجربگی، در مواجهه با رئیس پلیس، زبان سرخش پلیس را عصبانی کرده و با مشتی به صورت مایکل فرم چهره‌ی او را به چهره‌ی غیرمتعارف پدر نزدیک می‌سازد. مایکل به تدریج می‌آموزد که با تدبیر و مدیریت صحیح وارد جهان پیچیده و بی‌رحم مافیایی شود، در غیر این صورت جان خود و خانواده‌اش را به راحتی از دست خواهد داد. با طرح نقشه‌ای حساب‌شده، در قراری با سولاتزو و رئیس پلیس در یک رستوران، هر دوی آنها به دست مایکل کشته‌ می‌شوند. مایکل به مخفیگاهی در سیسیل پناه می برد و مرحله‌ای خاص در میدان مبارزه‌ی باندهای مافیایی آغاز می‌شود. اوج قدرتنمایی و تکامل نسبی مایکل به عنوان رهبر خانواده، در سکانس‌های پایانی آشکار می‌شود. سکانس‌های غسل تعمید در کلیسا و همزمان کشتار رقبای خانواده‌ی کورلئونه، تهدید سایر سهامداران کازینوی برادر به فروش سهام خود، کشتن داماد خانواده به اتهام دست داشتن در مرگ سانی، کشتن تسیو به جرم خیانت و



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» The Shawshank Redemption (رستگاری در شائوشنگ)

کارگردان : Frank Darabont

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/1-The-Shawshank-Redemption/5-The-Shawshank-Redemption.jpg

نویسنده : Stephen King

 

 

 

 

بازیگران: Tim Robbins, Morgan Freeman and Bob Gunton

جوایز :

نامزد اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش مکنل (مورگان فریمن)، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهتریم موسیقی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین صدابرداری

 

 

فرانك دارابونت بیست و هشتم ژانویه سال ۱۹۵۹ به دنیا آمد و پیش از آنكه به طور حرفه ای وارد حرفه فیلمسازی شود كارش را به عنوان طراح صحنه در هالیوود آغاز كرد. او در عالم سینما كارهای مختلفی را تجربه كرد و شاید این تجربیات در موفقیت او در هیئت یك كارگردان نقش داشته است. دارابونت اگرچه در سال ۱۹۸۹ فیلمی ویدیویی برای شبكه كابلی ساخت اما نخستین فیلم حرفه ای او را باید «رستگاری در شائوشنگ» قلمداد كرد.
فیلم «رستگاری در شائوشنگ» كه محصول سال ۱۹۹۴ است به زندگی یك زندانی به نام اندی دو فرنس می پردازد. اندی در سال ۱۹۴۷ به اتهام قتل همسرش راهی زندان اوهایو می شود. او كه بی گناه است اما نتوانسته بی گناهی اش را ثابت كند.ورود آدم متشخصی مثل اندی در بین زندانیانی كه اكثر شان به سال های طولانی حبس محكوم شده اند چالش برانگیز است. رفتار پرخاشگر زندانیان زندان اوهایو واكنشی طبیعی به شرایطی است كه در آن گرفتار شده اند. اما خشم اندی درونی است. او در طول فیلم كمتر درباره خودش حرف می زند. از چیزی كه در سرش می گذرد نمی گوید. درباره آنچه بر سرش آمده با هیچ كس صحبت نمی كند.

دیگر شخصیت كلیدی فیلم «رد» است. یك زندانی سیاهپوست كه می تواند هر چیزی را برای زندانیان فراهم كند. از ابتدای فیلم عمقی كه به نگاه و رفتار رد داده می شود از یك سو او را مردی باتجربه و صبور نشان می دهد كه می تواند با اندی درون گرا كنار بیاید. حضور اندی در زندان به مرور زمان باعث تغییرات اساسی می شود. گسترش كتابخانه زندان و در ادامه همكاری با رئیس فاسد زندان، به اندی شأنی فراتر از دیگران می دهد.«رستگاری در شائوشنگ» فیلم امید است. امیدی كه در بستری از ناامیدی و نا باوری شكل می گیرد. تمام شخصیت های اطراف اندی در غباری از ناامیدی گرفتارند.

زندانیان شائوشنگ چنان به چهار دیواری زندان خو گرفته اند كه خود را در زندان درونشان حبس كرده اند. آنها حتی پس از آزادی از زندان هم نمی توانند به جهان امید بازگردند. زندگی در شائوشنگ نتیجه ای جز ناامیدی در بر ندارد.دارابونت در این فیلم به نقد قواعد اجتماعی دست می زند. زندان كه در تعریفش قرار است مجرمین را متنبه كند و آنها را به انسان هایی بازیافته تبدیل سازد هرگونه كورسوی امید را از بین می برد. گویی زندان از نگاه فیلمساز طناب داری است كه زندانیان وقتی دچارش می شوند مدت زمان بیشتری را جان می دهند. زندان، در این فیلم صرفاً یك مكان با مختصات خاص خودش نیست، زندان شائوشنگ وضعیتی است كه انسان ها دچارش می شوند. وضعیتی كه پیدا كردن راهی برای رهایی از آن بسیار دشوار است. اندی و دیگر زندانیان زندان شائوشنگ علاوه بر محرومیت از حقوق اجتماعی و حتی فردی، تحت سیطره غول زندان به این باور می رسند كه زندگی مداوم در زندان باعث شده كه نتوانند به بطن جامعه برگردند.

جهان دارابونت در فیلم «رستگاری در شائوشنگ» اگرچه با امید به سرانجام می رسد اما پرسش های بسیاری را مطرح می كند. دارابونت، شخصیت هایی را در این فیلم خلق می كند كه كاركرد ماهیتی زندان را زیر سئوال می برند. مجرمین برای تنبیه، بازسازی و آماده شدن برای بازگشت به جامعه، به زندان فرستاده می شوند. اما از نگاه فیلم «رستگاری در شائوشنگ» اندی و دیگر زندانیان به زندان می روند كه بر نگردند. آنان چنان زندانی مفهوم زندان - وضعیتی جدا از اجتماع - می شوند كه حتی پس از آزادی نیز نمی توانند آزاد باشند. بسیاری از زندانیان كه شامل عفو شده و آزاد می شوند در اولین فرصت خودكشی می كنند. اندی، زندانی باوقار، متشخص و درون گرایی كه فضای زندان را دگرگون می كند و به اتاق رئیس راه می یابد در چنین شرایطی داستان دیگری را در سرش دنبال می كند. شاید هیچ كس نداند كه دارابونت، رستگاری اندی را به چكش كوچكی سپرده است كه اندی با آن هم مهره های شطرنج می سازد تا زندانبانان را بازی دهد و هم در طول بیست سال با حوصله ای مثال زدنی راه رهایی خود را هموار سازد.فیلمساز اگرچه داستان ساده ای را در فیلم دنبال می كند اما هنر او وقتی نمایان می شود كه به شخصیت ها و اتفاقات لایه های متعدد می بخشد. رستگاری در شائوشنگ فقط در عمل فیزیكی فرار اندی از زندان خلاصه نمی شود. اندی با تغییر و تحولاتی كه در فضای زندان و ارتباط زندانبانان و زندانیان ایجاد می كند به تحقق آرمان زندان اصلاح گر كمك می كند.

ضمن اینكه نكته اساسی پایان فیلم این است كه فرار اندی از زندان، زندانیان دیگر را هم از زندان درونشان رها می كند. با فرار اندی در حافظه زندان شائوشنگ در كنار زندانیانی كه پس از آزادی خودكشی كرده اند، یك زندانی هم وجود دارد كه با فرار از زندان رستگار شده است.

تامی به عنوان شخصیتی كه برای رهایی اندی وارد فیلم می شود تحت تاثیر او قرار می گیرد و حتی می خواهد به نفع او در دادگاه شهادت دهد با شلیك زندانبانان از فیلم خارج می شود. اندی قرار است خود رستگاری بخش باشد نه اینكه كسی او را رها كند. خیلی سخت است كه شخصیتی آرام چون اندی چنان در طول فیلم پرداخت شود كه عمل باورناپذیر او یعنی احداث تونلی بسیار بلند و عبور از مسیر طولانی فاضلاب، برای تماشاگر قابل قبول باشد. دارابونت در فیلم شائوشنگ این كار را انجام داده است. او فیلمنامه این فیلم را براساس داستانی از استیون كینگ، نویسنده داستان های وحشت انگیز نوشته است. همكاری او با كینگ در فیلم بعدی دارابونت هم ادامه پیدا كرد.پنج سال پس از آنكه اولین فیلم كارگردان تازه كار با استقبال مواجه شد و جایزه های متعددی دریافت كرد، دارابونت دومین فیلمش را با نام «مسیر سبز» ساخت. فیلمی بسیار خوش ساخت كه نشان داد تجربه اول فیلمساز اتفاقی نبوده است



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقد و بررسی فیلم Seven Samurai

فیلم درخشان تازه آکیرا کوروساوا بازسازی طولانی‏ و اپیزودیک واقعه‏ای مربوط به ژاپن قرن شانزدهم‏ است.راهزنان،روستایی را غارت می‏کنند. روستاییان که کارد به استخوانشان رسیده،تصمیم‏ می‏گیرند جنگجویانی حرفه‏ای برای جنگ با راهزنان اجیر کنند.آنان پس از سختیهایی که در مرحله انتخاب متحمل می‏شوند،سرانجام هفت‏ تن را برمی‏گزینند.این هفت تن تشکیلات دفاعی‏ روستا را سازمان می‏دهند و موفق می‏شوند راهزنان‏ را قلع و قمع کنند.کوروساوا این طرح داستانی در اصل ساده را به دو شیوه پرورش می‏دهد،نخست‏ اینکه حوادث و زیر طرحهای فراوانی را وارد داستان‏ می‏کند؛جوانترین سامورایی،عاشق دختری روستایی‏ می‏شود که پدر بیمناک و بی‏اعتمادش او را به سر و وضع یک پسر درآورده؛تلاشهای یک آواره لافزن‏ خوش مشرب برای آنکه به عنوان یک سامورایی‏ پذیرفته شود.دیگر آنکه به هریک از کاراکترها شخصتی منحصر به فرد و به شدت متفاوت‏ می‏بخشد؛رهبر عاقل و مهربان و فارغ از نفسانیات، شمشیر زن حرفه‏ای فروتن و درعین‏حال وسواسی‏ و لافزن معتقد به آداب و رسوم اجدادی.در هفت‏ سامورایی،متد و شخصیت کوروساوا به وضوح‏ متجلی می‏گردد.او بیش از هر چیز یک روانشناس‏ مشاهده‏گر دقیق و یک تحلیلگر موشکاف رفتار انسانها است که شیوه‏ای کاملا متفاوت پیش گرفته‏ است.به عنوان مثال می‏توان به نحوه نمایش‏ عشاق جوان اشاره نمود؛نخستین باری که آنها نیمه هراسان به جنسیت یکدیگر پی بردند؛رشد جاذبه دوجانیه،شگفتی ساده‏لوحانه پسر و ترک‏ کردن دردناک و تقریبا دیوانه‏وار دختر را دیدم،اما کوروساوا در انتقال احساس آنها یا ایجاد همذات‏پنداری با آنها ناتوان می‏ماند.البته او برای‏ این کار از مناظر اطراف استفاده می‏کند تا حس‏ آنها را در صحنه تقویت کند.بد نیست در اینجا مقایسه‏ای انجام دهیم میان کوروساوا و فورد که‏ از قرار معلوم کوروساوا گفته تحت تأثیر او بوده‏ است.شباهتهایی سطحی بسیاری بین هفت‏ سامورایی با آثار فورد،به‏طور اخص و با وسترن به‏ طور اعم وجود دارد؛تکیه بر ارزشهای سنتی،استفاده‏ از مراسم و مناسک عامه،سوارکاری مضحکه‏آمیز، نمایش سریع و سرزنده سکانسهای اکشن،برشهای‏ استاکاتو(منقطع و مجزا در اصطلاح موسیقی- م.)،تنوع زوایا،فیلمبرداری از لابلای اسبهایی که‏ در گل‏ولای یورتمه می‏روند،فیلمهای اخیر این‏ گونه را به یاد می‏آورند.اما تفاوتها آشکارترند. تشییع جنازه نخستین سامورایی که در زد و خورد مقدماتی کشته شد،دقیقا از نوع صحنه‏های مورد علاقه فورد است،همراه با همه احترام و تکریمی‏ که برای دروانهای سپری شده قائل است و مردمان‏ معتقد و احساساتی‏ای که در آن جوامع وجود دارند. کوروساوا با این صحنه نخست شخصیت«سامورایی‏ دیوانه»را بار دیگر در معرض دید می‏گذارد-با حرکتی مبارزه‏جویانه،او برای آنکه احساس ناامیدی‏ و ناتوانی را در خود فرو بنشاند،پرچمی که مرد مرده بر زمین کاشته بود،برافراشته نگه می‏دارد- دوم با یک حادثه مؤثر،تنش روایت را بالا می برد؛ راهزنان نخستین یورش را هنگام تشییع جنازه‏ انجام می‏دهند.یکی از صحنه‏های عاشقانه نیز با شیوه‏ای مشابه مورد استفاده قرار گرفته؛و در هر مورد نهایت رودربایستی در مورد نمایش مستقیم‏ و آشکار هرگونه هیجانی-به غیر از خشم- احساس می‏شود.البته گفتن اینکه کوروساوا فورد نیست برای یک منتقد بی‏معناست؛مقایسه‏ فقط تا جایی ارزش دارد که معیار سنجش اهداف‏ فیلم باشد و اینکه فیلم تا چه حد توانسته است به‏ اهداف خود برسد.آنچه رانسومون را چنین منحصر به فرد و تأثیرگذار ساخته این است که همه چیز، از موضوع گرفته تا ساختاری صوری،شیوه نگارش، و شاید حتی موقعیت زمانی،برای این روش بیرونی‏ بررسی اخلاق و رفتار مساعد بوده است.در هفت‏ سامورایی،کوروساوا برای چیزی متفاوت می‏کوشد: یک خلق مجدد.اینکه گذشته و مردمی را که‏ داستان در مورد آنان است،به زندگی بازگرداند.اما فیلم با همه سعی‏اش در تطابق با ظواهر آن دوران، مشاهدات دقیق،سرزندگی فراوان و سبک بصری‏ شکوهمندش،نتوانسته در رسیدن به این هدف‏ کاملا موفق باشد.همه اجزا و عناصر،موجودند الاّ عمق و غنای زندگی.احساس می‏شود که هر حادثه با دقتی فوق العاده پرداخته شده است تا در بافت کلی جا بیفتد.داسنکوی در سه‏گانه گورکی‏ شخصیتی به مراتب ساده‏تر و از بسیاری جهات‏ عادی‏تر است؛اما او به آنچه کوروساوا برای رسیدن‏ به آن تلاش می‏کند،می‏رسد،بدون آنکه توجهی‏ به آن داشته باشد.به نظر می‏رسد که زندگی‏ خودش،از دانسکوی می‏تراود،و او را در رودخانه‏ عظیمش با خود می‏برد.اما کوروساوا مانند یک‏ مهندس،کانالی اعجاب‏انگیز طراحی می‏کند تا رودخانه زندگی در آن جریان یابد.این جریان فقط هنگامی که کوروساوا«سامورایی دیوانه»را نمایش‏ می‏دهد،گاهی طغیان می‏کند.توشیرو میفونه با مسخره کردن مقام سامورایی در یک پیروزی‏ مضحک،جست‏وخیز می‏کند،در رودخانه ماهی‏ می‏گیرد،و-در مقام یک فالستاف دیگر-نوچه‏های‏ مرعوب شده‏اش را دست می‏اندازد و بی‏پروایی‏ خود و گاهی اوقات ذوق و سلیقه دور از دسترسشان‏ را به معرض نمایش می‏گذارد.بازی او عالی و بی‏نظیر است،هیچ فرصتی را به هدر نمی‏دهد و فقط در تکمیل انگیزه‏ای طبقاتی که بیهوده وارد داستان شده است(او در واقع رعیتی است که‏ می‏خواهد سامورایی باشد)ناتوان می‏ماند(در این‏ مورد قصور بیشتر از جانب فیلمنامه است تا بازیگر)، شاید به‏خاطراینکه به نحوی مسامحه‏کارانه، امروزی و معاصر می‏نماید،با بقیه نامتناسب است.

البته استثناهایی که ذکر شدند نباید باعث‏ شوند که از تحسین شگفت‏اور فیلم بازبمانیم.در تمام طول 5/2 ساعت فیلم که(که اتفاقا نسخه‏ صادراتی فیلم،یک ساعت کوتاهتر از نسخه اصلی‏ است)حادثه پس از حادثه با ظرافت و سرعت خلق‏ می‏شود؛روستاییان هنگام ورود ساموراییها مخفی‏ می‏شوند و فقط زمانی که زنگ خطر به صدا درمی‏آید آشفته‏حال به پای آنها می‏ریزند،دستگیری‏ یک دزد و مرگ او که به نحوی درخشان در یک‏ حرکت آهسته معلق می‏گردد،طرح موجز و شگفت‏آوری از همسر زارع که توسط راهزنان ربوده‏ شده و هیجان‏زده،گناهکار و بیزار،بیهوش می‏شود در سطحی دیگر،کوروساوا استاد داستانگویی با استفاده از تکنیک تعلیق،غافلگیری،و هیجان‏ است و از این نظر به هیچ وجه از استادان وسترنش‏ کم ندارد،فقط هنگامی که یک رشته از جنگلها را پشت سر هم می‏آورد اندکی دچار یکنواختی می‏شود. او دقیقا می‏داند چه زمانی سکوت را نگهدارد، چگونه برای یک واقعیت غیر عادی جا باز کند تا حد اکثر تأثیر را بگذارد،و همچنین می‏داند در کلوزآپهای روستاییان که وحشت‏زده و ناامید در جستجوی سامورایی به دقت در خیابانی شلوغ‏ می‏نگرند،یا نماهای تعقیبی وحشیانه‏ای که میفونه‏ مست در تعقیب کسی که به او حمله کرده،تلوتلو می‏خورد،استفاده‏اش از دوربین خیره‏کننده و رعب‏آور است.فیلم به لحاظ بصری تأثیری مهیب بر جا می‏گذارد.کوروساوا می‏تواند ظرافت ظاهری را با دقت دراماتیک بیامیزد،و با بسیاری از صحنه‏هایش‏ تأثیر تصویری تکاندهنده‏ای به وجود آورد.هجوم‏ به مخفی‏گاه راهزنان،هنگامی که جنازه‏های آنها درهم پیچیده و برهنه اینجا و آنجا در برکه‏های‏ گل‏آلود بیرون کلبه‏های در حال سوختن افتاده،از تابلوی«مصیبت‏زدگان»فرانسیسکو گویا کم‏ارزش‏تر نیست.در واقع تأثیر نهایی هفت سامورایی‏ بی‏شباهت به«سالامبو»ی فلوبر نیست،و در نهایت‏ آنچه مورد تحسین قرار می‏گیرد،جذابیت و دلفریبی‏ ذاتی موضوع نیست که تلاش ماهرانه یک استاد کار است.

منقد: تونی ریچاردسون

ترجمه: ساسان گلفر

منبع: مجله نقد سینما » شماره 35

سایت نورمگز



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» 10 فیلم برتر دنیا از دیدگاه سایت

1

Inception 2010

2

One Flew Over The Cuckoo's Nest 1975

3

The Godfather 1972

4

The Dark Knight 2008

5

The Shawshank Redemption 1994

6

The Departed 2006

7

The Godfather: Part II 1974

8

Léon 1994

9

The Good, The Bad And The Ugly 1966

10

The Prestige 2006

 



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» اخرین مطالب

Hesher 2010
God of War: Ascension - خدای جنگ : معراج
One Flew Over the Cuckoo's Nest (پرواز بر فراز آشیانه فاخته)
The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان
Schindler's List (فهرست شیندلر)
The Dark Knight (شوالیه تاریکی)
بهترین فیلم های تاریخ سینما و بهترین های دهه گذشته به انتخاب راجر ایبرت
تحسین غیرمنتظره آیت الله قائم مقامی از فیلم اصغر فرهادی
«جدایی نادر از سیمین» نامزد دریافت جایزه اسکار ایتالیایی شد
اسکار بی اعتبار است
12 Angry Men (دوازده مرد خشمگین)
The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد، زشت)
فهرست نامزدها و برندگان جوایز اسکار 2010
Pulp Fiction (داستان عامه پسند)
The Godfather: Part II (پدرخوانده 2)
The Godfather (پدرخوانده)
The Shawshank Redemption (رستگاری در شائوشنگ)
نقد و بررسی فیلم Seven Samurai
10 فیلم برتر دنیا از دیدگاه سایت
معرفی فیلم Playback
معرفی فیلم Silent House
معرفی فیلم The Raid: Redemption
معرفی فیلم Wrath of the Titans
معرفی فیلم Titanic 3D
نقد و بررسی فیلم The Iron Lady
نقد و بررسی فیلم The Grey
نقد و بررسی فیلم Shame
کین خواهان و فروش جهانی180میلیون دلاری
تریلر آخرین اثر «ریدلی اسکات» منتشر شد / بهمراه لینک دانلود
پوسترهایG.I.JOE 2 و prometheus
نقش جوزف گوردون لویت در بتمن مشخص شد
تریلر سوم «ظهور شوالیه تاریکی» منتشر شد / دانلود تریلر
نخستین نگاره ازآرنولد در فیلم The Expendables 2
نقد و بررسی فیلم Ghost Rider: Spirit of Vengeance
نقد و بررسی فیلم Project X
نقد و بررسی فیلم John Carter
نقد و بررسی فیلم The Raid: Redemption
نقد و بررسی فیلم Wrath of the Titans
نقد و بررسی فیلم Case 39 2009



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1398برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» معرفی فیلم Playback

این فیلم درباره پلیسی هست که به تازگی مشغول بررسی پرونده ای شده که درباره ناپدید شدن یک دختر می باشد اما در ادامه متوجه می شود که روحی سرگردان در نزدیکی وی حضور دارد، روحی که به دنبال جسمی برای زندگی است...

 

نام فیلم:

Playback

پخش

تاریخ اکران:

9 مارس 2012

19 اسفند 1390

نویسنده و کارگردان:

Michael A. Nickles

مایکل ای. نیکلز

بازیگران:

Alessandra Torresani

الساندراتورسینای

Ambyr Childers

امبایر چایلدیرس

Johnny Pacar

جانی پاکار

Christian Slater

کریستین اسلاتر

Jonathan Keltz

جاناتان کلتز

Jennifer Missoni

جنیفر میسونی

محصول کشور:

ایالات متحده آمریکا

ژانر:

ترسناک / تریلر(هیجان انگیز)

درجه بندی سنی:

R(مناسب برای افراد بالای 17 سال)



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» معرفی فیلم Silent House

این فیلم براساس داستانی واقعی ساخته شده است و زندگی یک دختر جوان به نام سارا را روایت می کند که او به همراه پدرش به خانه دور افتاده ای که در دل جنگل دارند می روند تا آن خانه را برای فروش آماده کنند ولی در یک شب ناگهان متوجه وجود....

 

نام فیلم:

 

Silent House

خانه سکوت

تاریخ اکران:

9 مارس 2012

19 اسفند 1390

کارگردانان:

Chris Kentis

کریس کنتیس

Laura Lau

لورا لاو

برگرفته از فیلمی اروگوئه ای به نویسندگی و کارگردانی:

Gustavo Hernández

گوستاو هرناندز

نویسنده:

Laura Lau

لورا لاو

بازیگران:

Elizabeth Olsen

الیزابت اولسن

Adam Trese

آدام تریس

Eric Sheffer Stevens

اریک شفر استیونز

محصول کشور:

ایالات متحده آمریکا / فرانسه

ژانر:

ترسناک

درجه بندی سنی:

R(مناسب برای افراد بالای 17 سال)



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» معرفی فیلم The Raid: Redemption

این فیلم داستان یک گروه ویژه در کشور اندونزی در شهر جاکارتا را روایت می کند که باید طی یک عملیات وارد یک بلوک آپارتمانی شوند و خطرناک ترین خلافکار کشور را دستگیر کنند و...

 

نام فیلم:

The Raid: Redemption

حمله: رستگاری

تاریخ اکران درآمریکا:

23 مارس 2012

4 فروردین 1391

نویسنده و کارگردان:

Gareth Evans

گرت ایوانز

بازیگران:

Iko Uwais

ایکو یوویز

Joe Taslim

جو تسلیم

Donny Alamsyah

دانی عالم سایا

Yayan Ruhian

یایان روهیان

Pierre Gruno

پیر گرونو

Tegar Setrya

تگر ستریا

Ray Sahetapy

ری ساهه تاپی

محصول کشور:

اندونزی / ایالات متحده آمریکا

ژانر:

اکشن / جنایی / هیجان انگیز(تریلر)

درجه بندی سنی:

R(مناسب برای افراد بالای 17 سال)



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» معرفی فیلم Wrath of the Titans

داستان این فیلم یک دهه بعد از اتفاقات قسمت اول رخ می دهد و ما شاهد هستیم که پرسیوس ( سام ورتینگتون ) برخلاف گذشته تصمیم گرفته تا زندگی آرامی را پشت سر بگذارد و وقت بیشتری را با پسرش بگذارند. اما آن بالا در آسمان، خدایان و تایتان ها بار دیگر با یکدیگر به جنگ برخواسته اند و به نظر می رسد که اینبار تایتان ها بتوانند بعد از مدتها بر خدایان فائق آیند اما ...

معرفی فیلم :

Wrath of the Titans

خشم تایتان ها

تاریخ نمایش:

30 March , 2012 

کارگردان :

Jonathan Liebesman

جاناتان لیبسمن

نویسنده : 

Dan Mazeau

دن مازئو

David Johnson

دیوید جانسون

بازیگران :

Sam Worthington

سام ورتینگتون

Liam Neeson

لیام نیسن

Ralph Fiennes

رالف فاینس

Rosamund Pike

روزموند پیکه

ژانر :                            

اکشن

درجه بندی سنی فیلم :

PG-13

مناسب برای سنین بالای 13 سال



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» معرفی فیلم Titanic 3D

دختری و پسری جوان بر اثر اتفاقی در کشتی بزرگ تایتانیک یکدیگر را ملاقات می کنند. پسر از طبقه فقیر و دختر از طبقه مرفه جامعه می باشد با اینحال این دو به یکدیگر علاقه مند می شوند اما...

نکته : این فیلم محصول سال 1997 می باشد و دلیل معرفی اش در این بخش این هست که به تازگی بصورت سه بعدی در سینماها به نمایش درآمده است.

معرفی فیلم :

Titanic 3D

تایتانیک 3 بعدی

تاریخ نمایش:

4 آپریل 2012

16 فروردین 2012

کارگردان :

James Cameron

نویسنده :

James Cameron

بازیگران :

Leonardo DiCaprio

لئوناردو دیکاپریو

Kate Winslet

کیت وینسلت

Billy Zane

بیلی زین

Kathy Bates

کتی بتس

ژانر : 

درام

درجه بندی سنی فیلم :

PG-13

مناسب برای سنین بالای 13 سال



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقد و بررسی فیلم The Iron Lady

بانوی آهنین  : The Iron Lady

کارگردان : Phyllida Lloyd

نویسنده : Abi Morgan

بازیگران :

Meryl Streep ...Margaret Thatcher

Jim Broadbent...Denis Thatcher

Richard E. Grant...Michael Heseltine

و...............

ژانر : بیوگرافی- درام

درجه سنی : PG-13( مناسب برای افراد بالای 13 سال )

زمان : 105 دقیقه

« مارگارت تاچر » را جدای از مسائلی که در ابتدای آغاز دهه ی 90 میلادی برایش رخ داد و در جریان آن از قدرت سیاسی او به شدت کاسته شد ، باید یکی از پرقدرت ترین سیاستمداران تاریخ بریتانیا به حساب آورد. « مارگارت تاچر » در سال 1979 موفق شد به عنوان اولین زن تاریخ بریتانیا ، به عنوان نخست وزیری دست پیدا کند و تا سال 1990 نیز در این پُست باقی ماند. « تاچر » در زمانی به نخست وزیری منصوب شد که بریتانیا درگیر بحران مالی شدیدی بود. این بحران مالی زمانی بوجود آمد که دولت بریتانیا اعلام کرد میزان تولید داخلی این کشور در سال 1978 تنها یک درصد بوده اما میزان خرج مردم به میزان 5 درصد افزایش پیدا کرده است! از این رو پس از روی کار آمدن دولتِ « تاچر » ، وی سیاستی که اصطلاحاً « مانیتاریستی » ( به معنای پول محوری )نامیده می شد را بکار گرفت که در نتیجه آن در سال 1983 میزان تورم بریتانیا از 20% به کمتر از 4% کاهش پیدا کرد و علاوه بر آن قدرت خرید مردم نیز به نحو قابل توجهی افزایش یافت. « تاچر » معتقد بود که دولت می بایست بیشتر به قانونمندی و ایجاد نظم در کشور بها دهد و پیشبرد فعالیت های اقتصادی را به شرکت های خصوصی واگذار کند. نتیجه این شد که در سالهای دهه ی 80 میلادی علاوه بر کاهش نرخ تورم، میزان افزایش درآمد هفتگی مردم به شکل قابل توجهی ( حدود 14% ) افزایش یافت و آوازه قدرت بازار بورس بریتانیا نیز در کل اروپا پیچید. اما این نحوه مدیریت « تاچر » که با نام « تاچریسم » هم شناخته می شود، در آغاز دهه ی 90 میلادی به دلیل افزایش مالیات ها اعتراضاتی را به خود دید. این اعتراض اگرچه می توانست با مدیریت توانمند « تاچر » برطرف شود اما حزب محافظه کار که با افزایش رشد اقتصادی انگلیس ترجیح می داد فرد دیگری را جایگزین این خانم قاطع کند، از این موقعیت استفاده کرد و با استفاده از اهرم فشار، باعث شد تا « مارگارت تاچر » بعد از 11 سال از نخست وزیری کنار برود. درباره خانم « تاچر » ذکر این نکته خالی از لطف نیست که او در سال 1356 سفری هم به ایران داشت و توانست با مقامات عالی رتبه آن زمان دیدارهایی داشته باشد. « تاچر » در این دیدار توانست جلسه ایی هم با هوشنگ انصاری ( رئیس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت در زمان قبل از انقلاب اسلامی ) داشته باشد که در آن خطاب به انصاری گفته بود :« شما كشوري نه كشاورزي و نه صنعتي هستيد، از يك طرف صنعتي نمودن ايران را در راس برنامه‌هاي خود قرار مي‌دهيد و از شركت‌هاي خارجي براي سرمايه‌گذاري در ايران و انتقال تكنولوژي دعوت مي‌كنيد و از طرف ديگر با قانون واگذاري 49 درصد سهام كارخانجات به كارگران همه آنها را فراري مي‌دهيد تا سرمايه‌هاي خود را خارج نمايند. شما نه كاپيتاليست هستيد و نه سوسياليست، شما در حقيقت نمي‌دانيد چه مي‌خواهيد!» . « بانونی آهنین » که لقبِ « مارگارت تاچر » در زمان نخست وزیری بود، نام فیلمی به کارگردانی « فیلیدا لوید » می باشد که قصد دارد به زوایای مختلف زندگی این سیاستمدار پرقدرت بریتانیا بپردازد.

در ابتدای فیلم ما مارگارت تاچر ( مریل استریپ ) را می بینیم که در اوج پیری به سر می برد. او حالا زنی سالخورده و بیمار است که نشانی از بانوی آهنین سابق ندارد. او بعد از بلند شدن از خواب با همسرش دنیس تاچر ( جیم برادبنت ) صحبتهایی انجام می دهد اما این صحبتها راه به جایی ندارد زیرا دنیس سالهاست که از دنیا رفته و در حال حاضر این تنها توهم مارگارت است که باعث می شود با دنیس خیالی صحبت کند. حالا بعد از آشنا شدن تماشاگر با شرایط سخت زندگی مارگارت تاچر ، ما به گذشته می رویم تا نحوه روی کار آمدن خانم تاچر و فراز و نشیب های زندگی سیاسی او را ببینیم...

فیلم در فصل ابتدایی خود که قصد معرفی کردن «مارگارت تاچر» را به مخاطبینش دارد خوب عمل کرده. در این فصل ما دختری را می بینیم که علی رغم رویه مرد سالاری در دنیای سیاست تصمیم می گیرد یک تنه به دل آنها بزند و سیاست را به دست بگیرد. در فصل ابتدایی « بانوی آهنین » ،«فیلیدا لوید » به خوبی موفق شده تصویری مقتدر از زنی را به تصویر بکشد که علی رغم بی تجربه بودن، با صراحت کلام و مدیریت منظمی که دارد می تواند خود را به راحتی در دنیای پر پیچ و خم سیاست بالا بکشد. باید بگویم که پرداخت شخصیت «مارگارت تاچر» در اوایل فیلم دقیقاً همانی است که از خودِ او سراغ داشتیم؛ یعنی رُک و سخت گیر. اما مهمترین بخش فیلم که انتظار می رفت بتواند جنجال های فراوانی ایجاد کند، بخش نخست وزیری «تاچر» بود که متاسفانه در « بانوی آهنین » گرفتار نوعی محافظه کاری شده است. اینکه فیلمی درباره « مارگارت تاچر » ساخته شود و در آن مسائل مهم سیاسی تا بدین حد خلاصه شده و سربسته در فیلم قرار بگیرد، اتفاقی است که هضم آن برای تماشاگر حرفه ایی سینما کار چندان آسانی نیست. در « بانوی آهنین » بسیاری از وقایع عجیب و غریب دوران نخست وزیری « مارگارت تاچر » مانند مناقشه بین انگلستان و آرژانتین بر سر مالکیت مجمع الجزایر فالک لند و اعتصاب معدنچیان که تبدیل به بزرگترین اعتصاب تاریخ انگلستان نیز شده بود، از جمله رویدادهایی بود که انتظار می رفت مورد بررسی قرار گیرد اما این فیلم به راحتی تنها با ذکر یک توضیح کلی، از کنار آن عبور می کند و سوالات بسیاری را بی پاسخ می گذارد. متاسفانه باید گفت که « فیلیدا لوید » جسارت لازم را برای به چالش کشیدن زندگی سیاسی « مارگارت تاچر » نداشته و درست در زمانی که مقدمات ورود فیلم به ورطه سیاست آماده می باشد. فیلم ناگهان رنگ عوض می کند و ما را به زندگی شخصی « تاچر » هدایت می کند که شاید برای مخاطب از نظر جذابیت در مرحله آخر باشد! البته « بانوی آهنین » مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه بعضاً در فیلم از تصمیمات اشتباه « تاچر » در دوران نخست وزیری اش به نوعی حمایت می کند. همه کسانی که با دوره نخست وزیر « تاچر » آشنایی دارند به خوبی می دانند که اعتصاب معدنچی ها و مناقشه فالک لند ، به دلیل رویکرد اشتباه کابینه « تاچر » شکل گرفت اما « بانوی آهنین » یکجورایی قصد دارد به ما می گوید که « تاچر » بنا به صلاح جامعه این تصمیمات را اتخاذ کرده بود! اگر از کم کاری فیلم در بررسی زندگی سیاسی « تاچر » چشم پوشی کنیم ، صحه گذاشتن بر اشتباهات « تاچر »  را دیگر نمی شود کاری کرد!

اما همانطور که پیش از اکران این فیلم بارها عنوان شده بود، برجسته ترین بخش فیلم بازی « مریل استریپ » در نقش « تاچر» است. « مریل استریپ » در این فیلم گریم سنگینی را بر روی صورتش تحمل کرده و از لحاظ ظاهری تقریباً هیچ تفاوتی با «مارگارت تاچر» واقعی ندارد! « مریل استریپ » در نقش «تاچر »چنان بازی قدرتمند و بی نقصی از خود ارائه داده که از الان به راحتی می توانم ادعا کنم که مجسمه بهترین بازیگر زن در اسکار 84 متعلق به اوست! بازی « استریپ » در این فیلم محدود به تقلیدهای ظاهری از «تاچر » نشده، او در « بانوی آهنین » به استادی تمام موفق شده صدای « تاچر »  را ( نه لهجه ، نه فُرمِ صحبت ) تقلید کند. « استریپ » در انجام این کار چنان مهارتی به خرج داده که مطمئن هستم اگر سخنرانی ها و مونولوگ های او را بدون تصویر بشنوید، امکان ندارد بتوانید بین او و «مارگارت تاچر» تفاوتی ببینید! رفتارهای فیزیکی «تاچر» نیز به خوبی توسط « استریپ » بازسازی شده و هیچ نقصی نمی توان بر آن گرفت. در سال گذشته بازی تحسین برانگیز « ناتالی پورتمن » در فیلم « قوی سیاه » همگان را متقاعد کرده بود که اسکار حق مسلم اوست، به نظرم نقش آفرینی « مریل استریپ » در فیلم « بانوی آهنین » به همان اندازه شایسته دریافت اسکار می باشد. دیگر بازیگر موفق فیلم « جیم برادبنت » است که بیشتر بخشِ درام فیلم را جلو می برد. ترکیب « استریپ » و « برادبنت » که هر دو از بهترین های هنر هفتم به حساب می آیند، منجر به خلق صحنه هایی شده که ندیدنش تنها حسرت را در دلتان باقی خواهد گذاشت.

« بانوی آهنین » بدون آنکه بخواهد حرف یا ادعای خاصی درباره زندگی « مارگارت تاچر » داشته باشد به پایان می رسد. فیلم را که به پایان می رسانیم به جز چند نکته جزئی درباره این سیاستمدار ، چیز بیشتری گیرمان نمی آید. برای پی بردن به گوشه ایی از اقدامات « مارگارت تاچر » باید عرض کنم که وی در زمان نخست وزیری اش، با سیاست های عجیب بین المللی که اتخاذ کرد ، باعث خدشه دار شدن روابط بین بسیاری از کشورها با انگلستان شد. در موردِ ایران نیز کمک تسلیحاتی به عراق در جنگ هشت ساله و یا حمایت آشکار از مداخله نظامی آمریکا در طبس، تنهای بخشی از اقدامات وی بوده اما فیلم با هیچکدام از اینها کاری ندارد و هرچه که هست مربوط به خود درگیری های « تاچر » در زندگی شخصی اش می باشد. « بانوی آهنین » فیلم ارزشمندی نیست اما خوشبختانه یک « مریل استریپ » دارد که تماشای بازی اش به کل دوران سیاسی این خانم سیاستمدار می ارزد



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقد و بررسی فیلم The Grey

خاکستری : The Grey

کارگردان : Joe Carnahan

نویسنده : Joe Carnahan، Ian Mackenzie Jeffers

بازیگران :

Liam Neeson...Ottway

Dallas Roberts...Hendrick

Frank Grillo...Diaz

Dermot Mulroney...Talget

و...............

ژانر : اکشن

درجه سنی : PG-13( مناسب برای افراد بالای 13 سال)

زمان : 146دقیقه

" گرگ ها " حیوانات درنده ایی هستند که همواره باعث ترس و وحشت سایر موجودات عالم ( مخصوصاً انسان! ) شده اند. دوست دامپزشکی دارم که همیشه یک نکته را به من گوشزد می کند و آن اینکه " از هیچ حیوانی به جز گرگ نباید ترسید! " . او تعریف می کند که تنها گونه ایی از حیواناتِ درنده که هیچ علاقه ایی به خوردن تمام طعمه هایش ندارد، گرگ است! ظاهراً این حیوان تنها از کشتن و دریدن موجودات زنده لذت می برد و اگر در این بین گرسنه هم باشد که دیگر اوضاع وخیم تر هم می شود! اما این قضیه در منطقه آلاسکا که داستان فیلم « خاکستری » در آنجا اتفاق می افتد کمی متفاوت از دیگر مناطق است. در این منطقه ظاهراً گرگ ها بسیار درنده تر از دیگر نقاط جهان هستند و دردسرهای فراوانی هم برای ساکنین این منطقه ایجاد می کنند بطوریکه در یک قانون جنجالی، اعلام شده شکار گرگ ها در منطقه الاسکا آزاد هست و هرکس که بخواهد می تواند این زبان بسته ها را به دیار باقی بفرستد! البته این قانون که توسط « سارا پالین » ( یکی از عجیب و غریب ترین سیاستمدارهای کشور آمریکا که در روزگاری نه چندان دور فکر می کرد آفریقا یک کشور هست و نه قاره! ) به مرحله اجرا گذاشته شد، در کوتاه مدت به حدی لاشه گرگ روی دست فرماندار گذاشت که بالاخره با اعتراض سازمانهای حمایت از حقوق حیوانات، یکجورایی قرار شد گرگ ها برای خودشان زندگی کنند  و انسانها هم برای خودشان! ( اما قانون اجازه کشتار گرگ ها کتباً هنوز در ایالات متحده موجود هست اما به شکل سابق که همه را حتی با وعده های مالی ترغیب به کشتن گرگ ها می کردند اجرا نمی شود ). « خاکستری » درباره درندگی گرگ ها و رفتارهایی است که آنها دارند. در این فیلم گرگ های منطقه آلاسکا با جزییات کامل در یک داستان اکشن به عنوان نقش منفی قرار گرفته اند و فکر می کنم یکی از ترسناک ترین " بدمن " هایی که تابحال در عمر خودم دیدم، همین گرگ ها باشند!

آت وی ( لیام نیسن ) تیرانداز ماهری است که در یک شرکت نفتی واقع در منطقه آلاسکا، وظیفه از بین بردن گرگ های درنده را دارد. منطقه ایی که آت وی و گروهی از پرسنل در آن فعالیت می کنند، چیزی شبیه به یک دخمه است که نشانی از زندگی طبیعی در آن به چشم نمی خورد و به عبارت ساده تر تمام پرسنل شاغل در آن ، شامل افراد مشکل داری هستند که علاقه ایی زندگی اجتماعی ندارند و ترجیح می دهند تا در خلوت خودشان باشند. اما در یک روز زمانی که گروهی از پرسنل قصد خارج شدن از این منطقه را دارند، هواپیمای حامل آنها دچار سانحه شده و در منطقه سقوط می کند. تعداد بازماندگان این هواپیما تنها 7 نفر هستند که آت وی نیز یکی از آنان است. سرمای کشنده و بسیار سوزناک، باعث می شود تا بازماندگان به هر نحوی که شده به دنبال سرپناهی برای خود بگردند تا شاید نیروی کمکی بتواند هرچه سریعتر خودش را به آنها برساند و آنان را نجات دهد اما مشکل بزرگ دیگری وجود دارد که حتی از سرمای شدید منطقه هم کشنده تر است و آن حضور گرگ های گرسنه است! آت وی که تخصص در گرگ کشی دارد، سعی می کند تا بازماندگان را با قوانین و نحوه برخورد با گرگ ها آشنا کند اما گرگ ها گرسنه تر و زبان نفهم تر از آن هستند که بخواهند پایبند قوانین باشند...!

« خاکستری » از دسته اکشن هایی هست که در آن معمولاً همه افراد گروه به نوبت نفله می شوند و در انتها تنها یکی باقی می ماند! ( اصطلاحاً به آن survival می گویند که به معنای " باقی ماندن از مهلکه " می باشد ) اما این فیلم یک فرق اساسی با دیگر فیلمهای این ژانر دارد و آن اینکه در اینجا خبری از شخصیت های زائد و بی هویت نیست. در « خاکستری » تمام هفت نفر بازماندگان سانحه سقوط هواپیما دارای هویت مستقل می باشند و تماشاگر به خوبی در جریان فیلم آنها را درک کرده و نگران سرنوشت آنها می شود. در فیلمهای سبک survival معمولاً شخصیت های فرعی داستان که به همراه قهرمان اصلی به دنبال پیدا کردن راه نجات از مخمصه هستند، توسط بدمن های داستان به طرق مختلف از بین می روند و آب هم از آب تکان نمی خورد چراکه این شخصیت ها هیچ شناسنامه روشنی ندارند و بالطبع نبودشان هم چندان تاثیری در روند فیلم ندارد! ، اما خوشبختانه « جوئی کارناهان » در « خاکستری » این روند معمول را دستخوش تغییر کرده و به شخصیت های داستانش پر و بال داده تا فیلم به کمک این شخصیت های مکمل به جلو هدایت شود. البته به نظرم می شد که شخصیت های فرعی داستان به مراتب شخصیت پردازی بهتری می داشتند اما همینکه هنگام دریده شدن توسط گرگ ها ، تماشاگر برای سرنوشت شوم آنها تاسف بخورد، به نظرم به معنای این هست که « کارناهان » کار خود را به خوبی انجام داده است!

فضاسازی فوق العاده یکی دیگر از ویژگی های « خاکستری » است.« کارناهان » در « خاکستری » فضای بی نظیری از ترس و کنجکاوی ایجاد کرده که هر تماشاگری را مجذوب خود می کند. او در این فیلم شخصیت های داستان را به دل منطقه ایی می برد که اگرچه آنها در آنجا کار می کنند اما تابحال هرگز بدون تجهیزات ایمنی لازم از محل انجام فعالیت خود دور نشده اند، به همین جهت کاملاً با محیط پیرامونشان غریبه هستند و به درستی نمی دانند که چه چیزی در انتظارشان می باشد. آنها در منطقه آلاسکا تنها نظاره گر برف های سنگینی هستند که همه جا را سفید پوش کرده بعلاوه اینکه سرمای وحشتناک این منطقه نیز هر لحظه امکان نابود کردن آنها را دارد. این شرایط سخت و ترسناک در « خاکستری » با وسواس به تصویر کشیده شده و شما تا پایان فیلم امکان ندارد که لحظه ایی آرام بر روی صندلی خودتان بنشینید! .اما « خاکستری » جدای از تنهایی و سرما، دلیل دیگری را برای ترس به تماشاگر معرفی می کند که بسیار ترسناک تر و خشن تر از دو عامل قبلی هم هست و آن گرگ های منطقه آلاسکاست! به جرات می توانم بگویم که در کمتر فیلمی تا بدین حد به جنبه خونخواری گرگ ها توجه شده و چهره آنها تا بدین حد خشن توصیف شده است. در « خاکستری » این حیوانات چشمهای سفیدشان را در تاریکی آشکار می کنند و  در چشم بهم زدن می توانند یک انسان را تکه و پاره کنند. « خاکستری » موفق شده این محیط ترسناک را از سکانس آغازین فیلمش که با صحبت های آت وی همراه است، در دل تماشاگر ایجاد کند و تا سکانس پایانی هم آن را پرورش دهد. البته اگر پایان بندی غیرمعمول فیلم نبود، می شد که «خاکستری » را یک اکشن دلهره آور بی نقص بنامیم اما پایان بندی امیدوار کننده  فیلم در نهایت سبب می شود تا « خاکستری » نمره کامل را نگیرد. ظاهراً « کارناهان » فراموش کرده که در منطقه آلاسکا طبق گفته ساکنین اش ، اگر یک انسان در جنگل های وسیع این منطقه گم شود، احتمال نجات پیدا کردنش تنها %10 می باشد چه برسد به اینکه در دل جنگل گم شود و در آنجا تعداد زیادی گرگ گرسنه هم وجود داشته باشد!

پیرو کلیشه های اکشن سبک survival ، در اینجا ما قهرمانی داریم که چندان نشانی از یک قهرمان واقعی ندارد. او زندگی شخصی آشفته ایی دارد و حتی مدتی پیش چیزی نمانده بود که به زندگی شخصی اش خاتمه دهد! این شخصیت بحران زده توسط « لیام نیسن » ایفا شده است. بازیگری که بعد از حضور در فیلم « ربوده شده » توانست کارگردانان را متقاعد کند که هنوز هم می تواند در سنین پیری یک قرمان اکشن باشد. « نیسن » در این فیلم عملکرد بی نقصی داشته است. اگرچه شما می توانید در چهره او سردی و عصبانیت ناشی از قرارگیری در محیط سخت فیلمبرداری را مشاهده کنید، اما با این حال او عالی ظاهر شده است. تعجبم در این هست که چگونه « نیسن » 60 ساله می تواند در چنین شرایطی به انجام بازیگری آن هم در این درجه از سرما بپردازد! به نظرم « لیام نیسن » می تواند الگوی خوبی برای بازیگرانی باشد که همیشه از شرایط سخت فیلمبرداری گله دارند و عطای بازی در چنین نقشهایی را به لقایش می بخشند.

« خاکستری » یک اکشن " گرگی " ناب است که حتی زمان طولانی 146 دقیقه اش هم نمی تواند باعث خستگی شما شود. شما مطمئنا در هنگام تماشای « خاکستری » در جلوی صفحه نمایش میخکوب خواهید شد و به شخصیت هایی را نظاره خواهید کرد که همگی آنها قصد فرار از یک چیز را دارند و آن نه سرما، بلکه گرگ است



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقد و بررسی فیلم Shame

ننگ : Shame

 

کارگردان : Steve McQueen

 

نویسنده : Steve McQueen ، Abi Morgan

 

بازیگران :

 

Michael Fassbender...Brandon Sullivan

 

Carey Mulligan...Sissy Sullivan

 

Mari-Ange Ramirez..Alexa

 

James Badge Dale...David Fisher

 

و...............

 

ژانر : درام

 

درجه سنی : NC-17 ( افراد زیر 17 سال مطلقاً اجازه تماشای فیلم را ندارند)

 

زمان : 101 دقیقه

رابطه جنسی و لزوم رعایت اخلاق در آن، همواره از نکاتی بوده که والدین در تمام دوره های تاریخ سعی داشته اند تا شیوه درست آن را به فرزندان خود بیاموزند. در این میان عده ایی راه و روش اخلاقی را پیش گرفتند و به رسم نیاکان خود پایبندی و تعهد به همسرشان را وصله زندگیشان کردند. اما در نقطه مقابل هستند افرادی که هیچ تعهدی در رابطه هایشان ندارند و ترجیح می دهند لذت زودگذر را تجربه کنند تا یک عشق پاک. « ننگ » ، جدیدترین فیلم « استیو مک کوئین » درباره یکی از همین افراد است. کسی که نیاز زودگذرش چنان او را وابسته به جنس مخالف کرده که دل کندن از جذابیت های جنسی آن امری محال برای اوست.

برندون سالیوان ( میشائیل فاسبندر ) کارمند جوانی است که زندگی مرفه و بدون دغدغه ایی را سپری می کند. او در طول روز مثل بقیه انسانهای اطرافش به سر کار می رود و چرخه اقتصاد را می چرخاند. اما برندون یک تفاوت آشکار با دیگر مردان دارد و آن این است که هوسرانی در خونش رخنه کرده و بدون آن نمی تواند به زندگی ادامه دهد!. این عادت زشت برندون چنان بر زندگی شخصی اش سایه افکنده که او حتی در محل کارش نیز بجای وقت گذاشتن برای شغلش، ترجیح می دهد تصاویر مدل های معروف برهنه را مشاهده کند!. متاسفانه زندگی او تحت تاثیر این مساله تا به امروز به شدت آسیب دیده و هر روز هم بر ابعاد این فاجعه افزوده می شود. اما درست زمانی که برندون خود را برای یک رابطه جدید آماده می کند، ناگهان خواهرِش به نام سیسی ( کری مولیگان ) به این دلیل که سرپناهی ندارد و در زندگی خصوصی اش نیز دچار بحران عاطفی شده، به خانه وی نقل مکان می کند اما برندون چندان به این حضور راضی نیست و...

« ننگ » داستان مشخصی برای تعریف ندارد. شما نباید با این پیش زمینه به سراغ فیلم بروید که قرار است یک داستان با اتفاقات پیرامونش برای شما شرح داده شود و بعد از ساعاتی همه چی به خوبی و خوشی به اتمام برسد. بلکه می بایستی در این فیلم خود به کند و کاو زندگی برندون بپردازید تا متوجه اشتباهات اخلاقی او شوید. « استیو مک کوئین » در روایت « ننگ » به جای آنکه داستانی مشخص را با زوایای گوناگون اش به تصویر بکشد، تماشاگر را بدون هرگونه پیش زمینه ایی، به دنیای برندون وارد می کند و از او می خواهد تا خود درباره این آدم قضاوت کند.

« ننگ » تنها یک شخصیت محوری دارد و آن هم برندون است. البته بازیگران مکمل هم در این فیلم حضور دارند اما حضور آنها تنها به این دلیل بوده که ما برندون را از دیدگاه فردی دیگر ببینیم و او را با شخصیتی که واقعاً هست مقایسه کنیم. « مک کوئین » در « ننگ » با هنرمندی کامل توانسته ابعاد مختلف زندگی یک معتاد به ارتباط جنسی را به تماشاگر ارائه کند بی آنکه بخواهد در این مورد تعارفی با مخاطبش داشته باشد. در واقع می توانم بگویم که « ننگ » جزو معدود فیلمهایی است که هیچ حد و مرزی برای تعریف موقعیت ها قائل نشده و هرچه را که خواسته بدون ملاحظات به تصویر کشیده است.

معانی و مفهوم اخلاق در مقابل بی بند و باری، به خوبی در « ننگ » مورد بررسی قرار گرفته و با زیرکی تاثیرش را بر روی ذهن مخاطب ایجاد می کند. به عنوان مثال شاهد هستیم که برندون به مانند دیگر مردان آمریکایی ، به مکانهای عمومی ( تقصیر من نیست، گفته اند که اسم اصلی اش را بکار نبرم! ) می رود اما چیزی که او بدنبال دستیابی به آن است، با دیگران متفاوت است. برندون در مکانهای عمومی ملتمسانه به دنبال یک نگاه از جانب خانمها می گردد، آن نگاهی که به قول امروزی ها، " نخ دادن " معنی می دهد. او این نگاه ها را دنبال می کند و در نهایت با هر ترفند و روشی که هست، خانمها را به دام خود می اندازد و نسخه آن روز خود را می پیچاند. تا اینجای کار شاید بیشتر تماشاگران بگویند که « خب این مگه غیرعادی است» ؟! در جواب باید بگویم که بله، زیرا رفتاری که برندون بعد از ایجاد رابطه جنسی با افراد مقابلش دارد باعث شرمسازی جامعه مردان و به کل اخلاق است!. « استیو مک کوئین » که خود یکی از نویسندگان فیلم نیز هست، با استادی توانسته تمام ابعاد یک رابطه زودگذر را ترسیم کند؛ این رابطه از زمان چشمک زدن اولیه به یکدیگر تا بعد از ایجاد رابطه ادامه دارد. جزییات بکار رفته در این صحنه ها چنان دقیق و حساب شده است که احتملاً هر منحرف جنسی را تحت تاثیر قرار خواهد داد!.

« میشائیل فاسبندر » در نقش برندون فوق العاده است. « فاسبندر » بازیگر خوبی است که تابحال بیشتر در فیلمهای مستقل حضور پیدا کرده ( البته منهای فیلم « مردان ایکس : درجه یک » ). « فاسبندر » با بازی خود در « ننگ » به راحتی ذهن هر تماشاگری را به بازی می گیرد. او در این فیلم بجای اینکه صحبت کند، با نگاه های نافذ و حرکات سریع چشمش که نشان از عصبی بودنش دارد، با مخاطب صحبت می کند و از پوچ شدن تدریجی شخصیت اش پرده بر می دارد. « فاسبندر »  به قدری استادانه نقش خود را ایفا کرده که آدم دلش نمی آید او را کاندید اسکار نکند! البته شخصاً فکر می کنم که « فاسبندر » امسال نامش در میان کاندیدها حضور داشته باشد چراکه معمولاً شخصیت هایی با انحرافات جنسی، همیشه محبوب اعضای آکادمی بوده اند!.

« کری مولیگان » دیگر ستاره فیلم است. « مولیگان » با آن چهره معصوم و همیشه ناراحت اش! با استادی کامل، قالب شخصیتی سیسی را شکل داده . در فیلم سکانسی وجود دارد که در آن « مولیگان » موسیقی معروف « نیویورک، نیویورک » را می خواند. در این سکانس دوربین بدون آنکه لحظه ایی از چهره ی « مولیگان » غافل شود، شروع به زوم در چهره او می کند و حدود 4-5 دقیقه ایی این روند را ادامه می دهد. پیشنهاد می کنم این سکانس زیبا با فیلمبرداری عالی « شان بابیت » و بازی فوق العاده « مولیگان » را از دست ندهید. نمی دانم چرا نمونه این سکانس ها کمتر در یک فیلم ایرانی پیدا می شود.

اما یکی از مسائل مهمی که باید درباره « ننگ » بدانید این است که فیلم کاملاً مخصوص بزرگسالان است.تا همین یک دهه پیش کمتر فیلمی را می توانستید پیدا کنید که مسائل جنسی را به راحتی به نمایش بگذارد و آب از آب تکان نخورد. اگر خاطرتان باشد فیلم « غریزه اصلی » در دهه ی 90 میلادی به چنان شهرتی دست یافت که حتی یک ادامه بی سر و ته هم برای آن ساختند که یک شکست کامل بود. اما آیا « غریزه اصلی » به دلیل فیلمنامه یا کارگردانی مقتدرش توانست تا بدین حد به شهرت برسد؟ خیر، « غریزه اصلی » بدین جهت محبوب شد چون در آن سکانس های روابط جنسی بدون هرگونه تعارفی با تماشاگر، به نمایش در می آمد که در آن زمان اتفاق نادری در هالیوود به حساب می آمد. امروز که این مقاله را می نویسم سالها از آن اتفاق گذشته و حالا رابطه جنسی به امری عادی در فیلمها تبدیل شده و اگر فیلمی چنین فاکتوری نداشته باشد باعث تعجب خواهد شد!. در جدیدترین این موارد ، « ننگ »  که حاوی درجه بندی سنی کمیاب « NC-17 » می باشد، بجای آنکه سکانس های جنسی را بصورت نمای بسته بگیرد، لانگ شاتهایی اساسی از « میشائیل فاسبندر » با تمام زوایای اندام جنسی اش به مخاطب ارائه داده که در نوع خودش عجیب و غریب است. البته واضح است که « استیو مک کوئین » با اینکار قصد  داشته تا به وجه رئال بودن فیلم لطمه ایی وارد نشود اما بهرحال این رئال بودن فیلم در بعضی از سکانس ها بسیا تند و غیرقابل تماشا از آب درآمده!.

در نهایت باید بگم که « ننگ » فیلم بسیار خوبی است اما برای کسانی که بالغ هستند. پیشنهاد من این است که اگر می خواهید این فیلم را تماشا کنید، ابتدا کودکان و نوجوانان را از محیط دور کنید و سپس با خیالی راحت به تماشای فیلم بنشینید

 



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» کین خواهان و فروش جهانی180میلیون دلاری

یک هفته پیش از آغاز نمایش فیلم در آمریکا ، مارول اعلام کرد فیلم کین خواهان (The Avengers)بیش از 178میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشته

 نمایش جهانی فیلم کمی زودتر از آمریکا آغاز شد و بر پایه آخرین گزارش ها در39کشور گوناگون به نمایش درآمده است که از این میان بیشترین فروش از آنِ انگلستان با24 میلیون دلار ، استرالیا با19  ، مکزیک با15 ، برزیل با11 کره جنوبی با12 ، فرانسه با12  و ایتالیا با10میلیون دلار در بالاترین جایگاه پر بیننده ترین کشورها بوده اند . اما نکته ی شگفتی برانگیز فروش پایین فیلم در آلمان با تنها7میلیون دلار بوده است گویا آلمان ها چندان دلبستگی ای به این فیلم از خود نشان نداده اند . افزون بر آنکه نمایش فیلم در کشورهای پرمخاطبی چون چین ، روسیه و ژاپن هنوز آغاز نشده است . پیش بینی فروش سراسری کین خواهان (The Avengers)در بیرون از آمریکا عددی نزدیک به ششصد میلیون دلار می باشد 



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» تریلر آخرین اثر «ریدلی اسکات» منتشر شد / بهمراه لینک دانلود

بخاطر سیاست پنهان کاری «ریدلی اسکات» کارگردان فیلم «پرومتئوس» اطلاعات چندانی از آن در دست نبود، امّا خوشبختانه با انتشار تریلری که دیروز منتشر شده، خط داستانی آن تا حدود زیادی مشخص می شود.
داستان فیلم مربوط به مسافران یک کشتی فضایی در سال 2085 است که در یک تمدّن پیشرفته غریب، در جستجوی سرچشمه بشریت هستند.
ریدلی اسکات در اصل این فیلم را دنباله ای برای فیلم علمی تخیّلی «بیگانه» محصول سال 1979 می داند و ایده آن را از آن فیلم گرفته است.
به گزارش اینترتینمنت ویکلی، اسکات در همآیش «واندرکان» ( گردهمایی سالانه هواداران کتاب های کامیک و عامه پسند و فیلم ها در کالیفورنیا ) برای ساخت دنباله ای برای «پرومتئوس» ابراز امیدواری کرده است.
ستارهای حاضر در  فیلم «پرومتئوس» که 8 جون اکران می شود «شارلیز ثرون» و «مایکل فاسبندر» می باشند.
پرومته، پرومتئوس (به یونانی: Προμηθεύς) و (به انگلیسی: Prometheus) در اسطوره‌های یونان، یکی از تیتان‌ها و پسر یاپتوس و کلومنه (یا تمیس) و خدای آتش است. او یکی از تیتان‌ها مورد احترام زئوس و تنها تیتان باقیمانده تیتان‌ها از جنگ زئوس بود. (ویکیپدیای فارسی)

برای دانلود این تریلر اینجا کلیک کنید



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» پوسترهایG.I.JOE 2 و prometheus

جدیدترین پوسترها از فیلم های prometheus به کارگردانی ریدلی اسکات و بخش دوم جی ای جو با نام g i joe retaliation پخش شد.

پرومتئوس داستان گروهی از دانشمندان است که برای یافتن سر آغاز زندگی انسان دست به کاوش میزنند اما با مشکلی بزرگ و خطرناک روبرو می شوند

قسمت دوم جی ای جو نیز به مبارزه گروه ویژه ی مبارزان جی آی جو با یک سازمان مخوف تروریستی می پردازد


کاوش برای یافتن سرآغاز  آدمی شاید به پایان کار  ما کشیده شود

برای بارگزاری تمام نگاره ها کلیک کنید

G.I.JOE Retaliation

جی ای جو  کین خواهی

برای بارگزاری تمام نگاره ها کلیک کنید



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» نقش جوزف گوردون لویت در بتمن مشخص شد

بالاخره حضور لویت در سری جدید بتمن با نام The Dark Knight Rises قطعی شد و قرار است او در نقش البرتو فالکونه حضور پیدا کند.البرتو فرزند یکی از سران مافیا گاتهام است که نقش پدرش را تام ویلیکنسون در Batman Begins بازی میکرد. البرتو در کامیک بوکهای بتمن به قاتل تعطیلات معروف است.

بنظر میرسه در قسمت جدید او کنترل اعضای گروه جوکر را پس از اینکه جوکر دستگیر میشود بعهده میگرد و قصد داره که مردم با نوعی ویروس الوده کند! برای جزئیات بیشتر باید تا جولای 2012 صبر کرد



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» تریلر سوم «ظهور شوالیه تاریکی» منتشر شد / دانلود تریلر

وارنر دوشنبه شب گذشته، سومین تریلر از قسمت پایانی فیلم سه گانه بتمن را یک روز پس از انتشار یک فایل انیمیشنی که هوادارن فیلم از سراسر دنیا آن را در گردآوری کرده بودند منتشر کرد.

داستان این قسمت 8 سال پس از حوادث بخش قبلی فیلم یعنی «شوالیه تاریکی» (2008) اتفاق می افتد.زمانی که رهبر تروریست ها «بین» با بازی «تام هاردی» به «گاتهام سیتی» می آید.

فیلم پر سر و صدای «قیام شوالیه تاریکی» (The Dark Knight Rises) بیستم جولای امسال  با درخشش ستاره هایی چون «لیام نیسون» «کریستین بیل» «تام هاردی» «گری اولدمن» «جوزف گوردن لویت» و «آن هاتواوی» و با کارگردانی «کریستوفر نولان» به اکران سینما های ایالات متّحده در می آید.

این تریلر را با حجم حدود 45 مگابایت از اینجا دانلود کنید



نويسنده : HM | تاريخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب
تصاویر فیلم Battle - Los Angeles
The Godfather 1972
Inception 2010
The Town 2010
نقد و بررسی فیلم The Avengers
Hanna 2011
Hesher 2010
God of War: Ascension - خدای جنگ : معراج
The Lord of the Rings: The Return of the King (ارباب حلقه ها: بازگشت سلطان
The Dark Knight (شوالیه تاریکی)
بهترین فیلم های تاریخ سینما و بهترین های دهه گذشته به انتخاب راجر ایبرت
تحسین غیرمنتظره آیت الله قائم مقامی از فیلم اصغر فرهادی
«جدایی نادر از سیمین» نامزد دریافت جایزه اسکار ایتالیایی شد
اسکار بی اعتبار است
12 Angry Men (دوازده مرد خشمگین)
The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد، زشت)
فهرست نامزدها و برندگان جوایز اسکار 2010
Pulp Fiction (داستان عامه پسند)
The Godfather: Part II (پدرخوانده 2)
The Godfather (پدرخوانده)
The Shawshank Redemption (رستگاری در شائوشنگ)
نقد و بررسی فیلم Seven Samurai
10 فیلم برتر دنیا از دیدگاه سایت
اخرین مطالب
معرفی فیلم Playback
معرفی فیلم Silent House
معرفی فیلم The Raid: Redemption
معرفی فیلم Wrath of the Titans
معرفی فیلم Titanic 3D
نقد و بررسی فیلم The Iron Lady
نقد و بررسی فیلم The Grey
نقد و بررسی فیلم Shame
کین خواهان و فروش جهانی180میلیون دلاری
تریلر آخرین اثر «ریدلی اسکات» منتشر شد / بهمراه لینک دانلود
پوسترهایG.I.JOE 2 و prometheus
نقش جوزف گوردون لویت در بتمن مشخص شد
تریلر سوم «ظهور شوالیه تاریکی» منتشر شد / دانلود تریلر
نخستین نگاره ازآرنولد در فیلم The Expendables 2
نقد و بررسی فیلم Ghost Rider: Spirit of Vengeance
نقد و بررسی فیلم Project X
نقد و بررسی فیلم John Carter
نقد و بررسی فیلم The Raid: Redemption
نقد و بررسی فیلم Wrath of the Titans
نقد و بررسی فیلم Case 39 2009
نقد و بررسی فیلم Paranormal Activity 2 2010
نقد و بررسی فیلم Saw 3D 2010
نقد و بررسی فیلم The Rite 2011